robe
robe - لباس بلند و گشاد
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه لباس گشاد بلند، مخصوصاً لباسی که برای مراسم رسمی پوشیده می شود
یک تکه لباس گشاد بلند که روی لباس شب یا بعد از حمام می پوشید
یک تکه لباس بلند و گشاد که به خصوص در مناسبت های بسیار رسمی پوشیده می شود
یک تکه لباس گشاد که قبل یا بعد از حمام یا روی لباس پوشیده شده در رختخواب پوشیده می شود
یک تکه لباس بلند و گشاد، به ویژه یکی در خانه پوشیده شده است
کوویتسکی با لباس سیاهش روی نیمکت بود.
ردای بوفالو برای گرم نگه داشتن در کالسکه در شهرهای شمالی خوب بود.
Monks in saffron-colored robes are everywhere seasoning the landscape.
راهبان در جامه زعفرانی رنگ همه جا حضور دارند و چشم انداز را چاشنی می کنند.
Each vied with others in the number of his retainers, the magnificence of his robes and accoutrements.
هر کدام از نظر تعداد نگهدارندههای خود، شکوه و عظمت لباسها و لوازم خود با دیگران رقابت میکردند.
مرگ از اتاقی به اتاق دیگر می دوید، ردای او بال می زد.
Pizzi's garb-gold lame for days and more saffron robes than at a Hare Krishna convention-seemed intrusive.
لباسهای طلایی پیتزی برای روزها لنگ و لباسهای زعفرانی بیشتر از کنوانسیون Hare Krishna سرزده به نظر میرسید.
دستهایش را داخل ردای ابریشمیاش فرو کرد و آن را از کمرش بست.
The robe is a richly patterned 7-by-10-foot cotton cloth whose abstract symbols represent the powers and obligations of kingship.
ردای یک پارچه نخی با طرحهای 7 در 10 فوتی است که نمادهای انتزاعی آن قدرت و تعهدات سلطنت را نشان میدهند.
coronation robes
لباس تاجگذاری
cardinals in scarlet robes
کاردینال ها در لباس های قرمز مایل به قرمز
یک شخصیت شبحآلود با لباسهای سفید روان
پیرمردی لباس پوشیده
قضات هنگام حضور در دادگاه لباس مشکی می پوشند.
قبل از پاسخ دادن به در، عبایی را دور خود پیچید.
من پیژامه و عبایی به تن داشتم.
housecoat
کت خانه
bathrobe
لباس حمام
peignoir
peignoir
kimono
کیمونو
negligee
بی توجهی
لباس
gown
لباس شب
negligée
دیشداشا
costume
دیلابا
dishdasha
دولمان
djellaba
روپوش
dolman
عادت داشتن
frock
کانزو
garment
موموو
لفاف
kanzu
لباس خانه
muumuu
لباس مجلسی
outfit
لباس خواب
vestment
بسته بندی کردن
wrapper
لباس کوکتل
dressing gown
کامیزول
robe de chambre
شب
nightgown
ناتوان
nightdress
cocktail dress
ball gown
camisole
nightie
dishabille
disarray
بی نظمی
disrobe
لباس پوشیدن
نوار
unclothe
درآوردن
undress
برهنه
untruss
غیرقابل اعتماد
بر هم زدن
disarrange
به هم ریختن
disorganize
مزاحم
disturb
گیج کردن
confuse
بهم ریختن
jumble
متلاشی کردن
discompose
درهم ریختن
muddle
مختل کردن
disrupt
ژولیده
dishevel
ناراحت
upset
muss
muss
ول کردن
tousle
برهنه کردن
denude
دهنه
shed
بر زدن
shuffle
واگذار کردن
divest
مچاله کردن
rumple
بی نظم
derange
از بین بردن
dismantle
دررفتگی
bare
تقلا
dislocate
خاموش کردن
scramble
برملا کردن
doff
uncover