booze

base info - اطلاعات اولیه

booze - مشروب الکلی

noun - اسم

/buːz/

UK :

/buːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [booze] در گوگل
description - توضیح
  • alcoholic drink


    نوشیدنی الکلی


  • نوشیدن الکل، به خصوص مقدار زیادی از آن


  • الکل


  • برای نوشیدن الکل

  • alcoholic drink


    شاهزاده به خاطر عشقش به زنان، قمار و مشروبات الکلی معروف است.

  • The prince is known for his love of women, gambling, and booze.


    لوئیز شبیه یک وایف است و بیشتر از آنچه باید مشروب الکلی و سیگار مصرف کرده است.

  • Louise looks like a waif and has indulged in more booze and cigarettes than she should have.


    ترکیب مشروبات الکلی و مواد مخدر او را خشن می کرد.

  • The combination of booze and drugs made him violent.


    گوش کن، من مشروب زیادی دارم.

  • Listen I have quite a lot of booze.


    و این بیشتر روی مشروب و اسب می رفت.

  • And that would mostly have gone on booze and horses.


    دکتر به جیمی گفت که مدتی از مشروب خودداری کند.

  • The doctor told Jimmy to stay off the booze for a while.


    آنتون بوی مشروب را در پارکر حس کرد.

  • Anton smelled the booze on Parker.


    جک روتشتاین و دوستش را به گاراژ وست ساید هدایت کرد، جایی که کامیون مشروب الکلی پارک شده بود.

  • Jack led Rothstein and friend to the West Side garage where the booze truck was parked.


    مشروب به او کمک می کند بهتر بخوابد.

  • The booze would help him sleep better.


example - مثال
  • Now he’s off the booze (= he has given up drinking alcohol), he’s a different person.


    اکنون او مشروب الکلی را رها کرده است (= او نوشیدن الکل را کنار گذاشته است)، او یک فرد متفاوت است.

  • He turned to booze (= started drinking a lot of alcohol) when his wife died.


    با مرگ همسرش به مشروب خواری (= مشروبات الکلی زیاد شروع کرد) روی آورد.

  • He was dry for years but now he's back on the booze.


    او سال ها خشک بود اما اکنون دوباره به مشروب الکلی بازگشته است.

  • I could smell booze on his breath.


    بوی مشروب را از نفسش حس می کردم.

  • She's been off the booze for a month now.


    او الان یک ماه است که مشروب نخورده است.

  • She's still trying to kick the booze.


    او هنوز در تلاش است تا به مشروب الکلی لگد بزند.

  • There was free booze at the party.


    در مهمانی مشروب رایگان بود.

  • We need to take some booze to the party.


    باید کمی مشروب به مهمانی ببریم.

  • The party was great but we had run out of booze by midnight.


    مهمانی عالی بود اما تا نیمه شب مشروب ما تمام شده بود.

  • They went to buy some cheap booze.


    رفتند تا مشروب ارزانی بخرند.

  • The party's at Kate's on Friday night - bring some booze.


    مهمانی جمعه شب در کیت است - مشروب بیاورید.

  • Have you been out boozing again?


    آیا دوباره مشروب خوری بیرون رفته اید؟

synonyms - مترادف

  • الکل

  • liquor


    مشروب

  • spirits


    ارواح

  • grog


    گروگ


  • نوشیدنی

  • tipple


    نوک زدن

  • intoxicant


    مست

  • moonshine


    مهتاب

  • inebriant


    بی حال

  • potable


    قابل شرب


  • بطری

  • hooch


    هوچ


  • آب میوه

  • rum


    رام

  • firewater


    آب آتش نشانی

  • lush


    سرسبز


  • سس

  • stimulant


    محرک

  • cocktail


    کوکتل

  • intoxicants


    مسکرات

  • rotgut


    روده

  • bevyUS


    bevyUS

  • bevvyUK


    bevvyUK

  • wallop


    ولوپ کردن

  • hootch


    شام

  • sup


    نوشیدنی قوی


  • آکوا ویتا

  • aqua vitae


    ارواح آتشین

  • ardent spirits


    نوشیدنی الکلی

  • alcoholic drink


    مشروب مست کننده

  • intoxicating liquor


antonyms - متضاد
  • nonintoxicant


    غیر مسموم کننده


  • جامد

  • non-alcoholic drink


    نوشیدنی غیر الکلی

  • non-alcoholic beverage


لغت پیشنهادی

understood

لغت پیشنهادی

besting

لغت پیشنهادی

taking