adrift
adrift - سرگردان
adjective - صفت
UK :
US :
قایقی که سرگردان است به هیچ چیز بسته نمی شود یا توسط کسی کنترل نمی شود
کسی که سرگردان است در مورد اینکه در زندگی خود چه کاری انجام دهد سردرگم است
اگر یک قایق سرگردان باشد، روی آب در حال حرکت است اما به دلیل مشکلی توسط کسی کنترل نمی شود
اگر فردی سرگردان باشد، هدف مشخصی در زندگی ندارد یا نمی داند که می خواهد چه کاری انجام دهد
شل شدن
اگر برنامهها از بین بروند، شکست میخورند یا نتایج درستی به بار نمیآورند
(of a boat) not fastened and moving with the sea and wind or fig. not controlled and living without a clear purpose or direction
(قایق) بست و با دریا و باد حرکت نمی کند یا انجیر. کنترل نشده و بدون هدف یا جهت روشن زندگی می کند
خیلی از بچه ها در جامعه سرگردان به نظر می رسند.
بازماندگان شش روز در یک قایق نجات سرگردان بودند.
قایق آنها غرق شده بود.
جوانان سرگردان در شهر بزرگ
بدون زبان، انسان ها سرگردان می شوند.
او احساس می کرد که در یک جامعه مبتذل و مادی گرا شده است.
وقتی لوله دستگاه تنفسم از بین رفت، نزدیک بود خفه شوم.
She had been cut adrift from everything she had known.
او از همه چیزهایی که میدانست سرگردان شده بود.
برنامه های ما بدجوری بهم ریخته بود.
این تیم اکنون تنها 6 امتیاز با صدرنشین فاصله دارد.
او سه روز را در قایق تفریحی خود گذراند.
داسیلوا نقش یک دانش آموز باهوش و تنها از نیویورک را بازی می کند که در شهر کوچک آریزونا سرگردان است.
سجاف دامنم دوباره پرت شد.
به نظر می رسد چیزی در محاسبات ما بی اثر شده است.
شکل. بازیگران امیدوار از شهرهای کوچک اغلب در نیویورک سرگردان هستند.