albino

base info - اطلاعات اولیه

albino - آلبینو

adjective - صفت

/ælˈbaɪnəʊ/

UK :

/ælˈbiːnəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [albino] در گوگل
description - توضیح

  • فرد یا حیوانی با یک بیماری ژنتیکی که پوست و موهایش را بسیار سفید و چشمانش را صورتی می کند


  • شخص یا حیوانی با پوست و موی سفید و چشمان صورتی


  • شخص یا حیوانی که دچار بیماری است که باعث می شود پوست و مو سفید یا بسیار رنگ پریده به نظر برسد

  • Never seen him without his crash helmet on; could be an albino or a Rastafarian for all he knew.


    هرگز او را بدون کلاه ایمنی ندیدم. با تمام آنچه می دانست می تواند یک آلبینو یا یک راست افاری باشد.

  • She was not an albino, but nearly so.


    او یک آلبینو نبود، اما تقریباً چنین بود.

  • Not an albino, Wade decided, but close enough.


    وید تصمیم گرفت آلبینو نیست، اما به اندازه کافی نزدیک است.

  • An albino with white dreadlocks had appeared from one of the trailers with the blonde girl in tow.


    از یکی از تریلرها با دختر بلوند، یک آلبینو با دریدلاک های سفید ظاهر شده بود.

  • Eventually Anthony took the pad away and found a few albino strands growing behind.


    در نهایت آنتونی پد را برداشت و متوجه شد که چند رشته آلبینو پشت سر رشد کرده بودند.

  • A rare albino alligator arrived at the Wild Animal Park yesterday and immediately went into hiding.


    یک تمساح آلبینو کمیاب دیروز به پارک حیوانات وحشی رسید و بلافاصله مخفی شد.

  • None the less park officials are giving some thought to providing a female companion for the albino alligator, Boyer said.


    بویر گفت، با این وجود، مسئولان پارک به فکر تهیه یک همراه زن برای تمساح آلبینو هستند.

  • He remembered telling Michael, the albino boy about her boasting about her beauty.


    او به یاد آورد که به مایکل، پسر آلبینو، درباره او گفت و به زیبایی او افتخار می کرد.

example - مثال
  • an albino rabbit


    یک خرگوش آلبینو

synonyms - مترادف
  • albinal


    آلبینال

  • albinic


    آلبینیک

  • albinistic


    آلبینیست

  • albinoid


    آلبینوئید

  • amelanistic


    آملانیست

  • amelanoid


    آملانوئید

  • hypomelanistic


    هیپوملانیستی

  • hypomelanoid


    هیپوملانوئید

antonyms - متضاد
  • hypermelanistic


    هایپرملانیستی

  • hypermelanoid


    هیپرملانوئید

  • melanistic


    ملانیست

  • melanoid


    ملانوئید

لغت پیشنهادی

copy

لغت پیشنهادی

eradicating

لغت پیشنهادی

barmy