albino
albino - آلبینو
adjective - صفت
UK :
US :
a person or animal with a genetic condition that makes their skin and hair very white and their eyes pink
فرد یا حیوانی با یک بیماری ژنتیکی که پوست و موهایش را بسیار سفید و چشمانش را صورتی می کند
شخص یا حیوانی با پوست و موی سفید و چشمان صورتی
شخص یا حیوانی که دچار بیماری است که باعث می شود پوست و مو سفید یا بسیار رنگ پریده به نظر برسد
هرگز او را بدون کلاه ایمنی ندیدم. با تمام آنچه می دانست می تواند یک آلبینو یا یک راست افاری باشد.
او یک آلبینو نبود، اما تقریباً چنین بود.
وید تصمیم گرفت آلبینو نیست، اما به اندازه کافی نزدیک است.
از یکی از تریلرها با دختر بلوند، یک آلبینو با دریدلاک های سفید ظاهر شده بود.
در نهایت آنتونی پد را برداشت و متوجه شد که چند رشته آلبینو پشت سر رشد کرده بودند.
یک تمساح آلبینو کمیاب دیروز به پارک حیوانات وحشی رسید و بلافاصله مخفی شد.
None the less park officials are giving some thought to providing a female companion for the albino alligator, Boyer said.
بویر گفت، با این وجود، مسئولان پارک به فکر تهیه یک همراه زن برای تمساح آلبینو هستند.
او به یاد آورد که به مایکل، پسر آلبینو، درباره او گفت و به زیبایی او افتخار می کرد.
an albino rabbit
یک خرگوش آلبینو
albinal
آلبینال
albinic
آلبینیک
albinistic
آلبینیست
albinoid
آلبینوئید
amelanistic
آملانیست
amelanoid
آملانوئید
hypomelanistic
هیپوملانیستی
hypomelanoid
هیپوملانوئید
hypermelanistic
هایپرملانیستی
hypermelanoid
هیپرملانوئید
melanistic
ملانیست
melanoid
ملانوئید