avenge

base info - اطلاعات اولیه

avenge - انتقام گرفتن

verb - فعل

/əˈvendʒ/

UK :

/əˈvendʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [avenge] در گوگل
description - توضیح
  • to do something to hurt or punish someone because they have harmed or offended you


    انجام کاری برای آزار دادن یا تنبیه کسی به دلیل اینکه به شما آسیب رسانده یا به شما توهین کرده است


  • آسیب رساندن یا تنبیه فرد مسئول کار بدی که به شما یا خانواده یا دوستانتان انجام داده است تا به یک وضعیت منصفانه برسید


  • با آسیب رساندن یا تنبیه فردی که مسئول عمل بدی که در حق شما یا خانواده یا دوستانتان انجام داده است، رضایت کسب کنید

  • It was an insult which only Cassio's death could avenge.


    این توهینی بود که فقط مرگ کاسیو می توانست انتقامش را بگیرد.

  • It's the duty of one of her own to avenge her.


    این وظیفه یکی از خودش است که از او انتقام بگیرد.

  • In the office we avenge slight slights with small snubs.


    در دفتر، ما انتقام خفیف های جزئی را با قیچی های کوچک می گیریم.

  • The Trojans wish to avenge the death of Hector; their misplaced values mean that patience in adversity is impossible.


    تروجان ها می خواهند انتقام مرگ هکتور را بگیرند. ارزش های نابجای آنها به این معنی است که صبر در مصیبت ها غیرممکن است.

  • The soldiers wanted to avenge their humiliating defeat the previous year.


    سربازان می خواستند انتقام شکست تحقیرآمیز سال قبل خود را بگیرند.

  • Once again the Saxons showed their spirit and rose enmasse to avenge this cruel execution.


    یک بار دیگر ساکسون ها روحیه خود را نشان دادند و برای انتقام از این اعدام بی رحمانه قیام کردند.

example - مثال
  • He promised to avenge his father's murder.


    او قول داد که انتقام قتل پدرش را بگیرد.

  • In time perhaps these deaths will be avenged.


    به مرور زمان، شاید انتقام این مرگ ها گرفته شود.

  • They were out to avenge last season’s defeat.


    آنها می خواستند انتقام شکست فصل گذشته را بگیرند.

  • She was determined to avenge herself on the man who had betrayed her.


    او مصمم بود از مردی که به او خیانت کرده بود انتقام بگیرد.

  • She vowed to avenge her brother’s death.


    او قول داد که انتقام مرگ برادرش را بگیرد.

  • He later avenged himself on his enemies.


    او بعداً از دشمنانش انتقام گرفت.

  • He was later revenged on his enemies.


    او قسم خورد که انتقام مرگ برادرش را خواهد گرفت.

  • He swore he would avenge his brother's death.


    او تصمیم گرفت از قاتل انتقام بگیرد.

  • She determined to avenge herself on the killer.


    در پایان فیلم، قاتل توسط دوست دختر انتقام‌جوی قربانیش کشته می‌شود.

  • At the end of the film the murderer is killed by his victim's avenging girlfriend.


    در نیمه دوم فیلم، آنها با هم متحد می شوند تا انتقام ظلمی که در حق آنها شده است را بگیرند.

  • In the second half of the movie they team up to avenge the wrongs done to them.


synonyms - مترادف
  • requite


    پاداش

  • revenge


    انتقام گرفتن

  • retaliate


    تلافی کردن

  • redress


    جبران خسارت

  • venge


    بازپرداخت

  • repay


    توجیه کردن

  • vindicate


    منفجر شدن

  • bewreak


    تنبیه

  • chasten


    تنبیه کردن

  • chastise


    قصاص

  • payback


    با وجود

  • punish


    حتی

  • retribute


    حتی نمره

  • spite


    ضربه بزنید


  • قصاص دقیق


  • حتی برای


  • برگرد در

  • exact retribution


    به کسی پس بده

  • retaliate for


    انتقام بگیر

  • take revenge


    حتی نمره برای


  • برای


  • آن را بچسبانید


  • برای خودت پس بگیر

  • take vengeance


  • get revenge for


  • take revenge for


  • take vengeance for






antonyms - متضاد
  • cheer


    تشویق کردن


  • راحتی


  • تشويق كردن

  • forgive


    ببخش

لغت پیشنهادی

negotiate

لغت پیشنهادی

ego

لغت پیشنهادی

breathtakingly