bloke

base info - اطلاعات اولیه

bloke - بلوک

noun - اسم

/bləʊk/

UK :

/bləʊk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bloke] در گوگل
description - توضیح
  • a man


    یک مرد

  • a man often one who is considered to be ordinary


    مردی که اغلب معمولی در نظر گرفته می شود

  • a man


    او از آن دسته آدم‌هایی نبود که عمداً این کار را انجام دهد.

  • He wasn't the kind of bloke to do it on purpose.


    سه جوان دیگر عبارتند از نوئل، نوازنده گیتار، مایک، نوازنده باس و فرگال، نوازنده درام.

  • The three other blokes are Noel, a guitarist, Mike, a bassist and Fergal, a drummer.


    با این حال او آدم عجیبی است.

  • He's a strange bloke though.


    تنها چیزی که کیت نمی‌دانست این بود که وقتی آن استراحت فرا می‌رسید، پاتریک نیز به دنبال آن مرد خواهد بود.

  • Only what Kate didn't know was that when that break came, Patrick would also be after the bloke.


    برخی از این بلوک ها هشت یا نه خانه در حال حرکت دارند.

  • Some of these blokes have eight or nine houses on the go.


    جوانی است که میزها را تمیز می کند.

  • There's a young bloke cleaning the tables.


example - مثال
  • He seemed like a nice bloke.


    به نظر می رسید که او مرد خوبی است.

  • He's an ordinary bloke, despite being famous.


    او با وجود مشهور بودن، یک جوان معمولی است.

  • He's got so many problems, poor bloke!


    او مشکلات زیادی دارد، بیچاره!

  • He's the sort of bloke who will never let you down.


    او از آن دسته آدم‌هایی است که هرگز شما را ناامید نمی‌کند.

  • I got chatting to a bloke in the pub.


    من با یک جوان در میخانه چت کردم.

  • Some girls like to fantasize about some handsome star not the bloke they're with.


    برخی از دختران دوست دارند در مورد یک ستاره خوش تیپ خیال پردازی کنند، نه جوانی که با آنها هستند.

  • Paul's a really good bloke (= I like him a lot).


    پل واقعاً آدم خوبی است (= من او را خیلی دوست دارم).

  • He's a funny (sort of) bloke (= slightly strange).


    او یک جوان (نوعی) بامزه (= کمی عجیب) است.

synonyms - مترادف
  • man


    مرد

  • guy


    پسر


  • همکار

  • chap


    فصل


  • جنتلمن

  • dude


    رفیق

  • lad


    جناب

  • gent


    نر

  • fella


    هومبر


  • جو

  • hombre


    چپی

  • joe


    جک

  • chappie


    گربه

  • jack


    دلار

  • cat


    جوکر


  • گالوت

  • joker


    گیزر

  • galoot


    خور

  • boy


    شخصی

  • geezer


    مشتری

  • cove


    شخصیت


  • بدن


  • نوازنده


  • مرتب سازی


  • اسکیت

  • punter


    مرد مسن تر


  • کارل

  • bod


  • skate


  • older man


  • carl


antonyms - متضاد

  • پرنده

  • sheila


    شیلا


  • زن


  • خانم


  • همسر


  • دختر

  • dame


    نجیب زن

  • gal


    جوجه

  • gentlewoman


    دوشیزه

  • chick


    مادر

  • maiden


    خواهر


  • از دست دادن

  • matron


    گسترده

  • damsel


    مناقصه


  • مهریه



  • biddy


  • dowager


لغت پیشنهادی

pong

لغت پیشنهادی

tripartite

لغت پیشنهادی

goodbye