breathing
breathing - نفس كشيدن
noun - اسم
UK :
US :
فرآیند تنفس هوا به داخل و خارج
عمل یا فرآیند ورود هوا به ریه ها و آزاد کردن آن
با بالا رفتن از کوه، نفس کشیدن سخت تر شد.
تنفس عمیق برای آرامش ذهن و بدن شما مفید است.
وقتی گوشی را برداشتم تنها چیزی که شنیدم نفس سنگین بود.
او متوجه شد که عرق کرده و تنفسش تند شده است.
بیماری در ریه های او نفس کشیدن را بسیار دردناک می کرد.
قفسه سینه ام آرام است، تنفسم آرام و سبک است.
استخوان ترقوهاش را به سختی ماساژ داد و سعی کرد نفسهای تندش را آرام کند.
نفسش ثابت شد و خوابش برد.
تمرینات تنفس عمیق به آرامش شما کمک می کند.
نفس های سنگین (= بلند) تنها چیزی بود که می شنیدم.
آتش نشانان با وسایل تنفسی وارد خانه شدند.
این دارو برای درمان مشکلات تنفسی ناشی از آسم استفاده می شود.
Are you having difficulty in breathing?
آیا در تنفس مشکل دارید؟
نفس هایش ناهموار بود و به سختی می توانست صحبت کند.
تلفن را برداشت و صدای نفس های سنگین شنید.
تمرینات تنفسی را برای آرام کردن اعصاب خود امتحان کنید.
او بیدار دراز کشیده بود و به نفس های ثابت خواهرش گوش می داد.
صدای نفس های سنگین را می شنیدم که به آرامی از پله ها بالا می رفت.
دورا خواب بود و من به صدای نفس عمیق او گوش دادم.
respiring
تنفس
gasping
نفس نفس زدن
puffing
پف کردن
exhalation
بازدم
inhalation
استنشاق
inhaling
تنبلی
panting
تنفسی
respiratory
خس خس سینه
wheezing
دمیدن
blowing
خواب
breathless
بی نفس
سرد
مرده
deceased
فوت شده
defunct
منحل شده است
departed
رفت
expired
منقضی شده
inanimate
بی جان
lifeless
غیر زنده
nonliving
بی احساس
insensate
بی اثر
inert
غیر عاطفی
insentient
بدون احساس
senseless
نامحسوس
insensible
منقرض شده
extinct
غیرآلی
inorganic
گذشته
bygone
بی حرکت
motionless
دور زدن
bypast
غیر فعال
inactive
آزوئیک
azoic
رفته
gone
دیر
معاینه کردن
exanimate
گمشده
انجام شده
done
بی روح
soulless
از بین رفت
vanished
افتاده
fallen
