revives

base info - اطلاعات اولیه

revives - احیا می کند

N/A - N/A

rɪˈvaɪv

UK :

rɪˈvaɪv

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [revives] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to revive someone's hopes/confidence/fortunes


    برای احیای امیدها / اعتماد / بخت و اقبال کسی

  • My plants revived as soon as I gave them some water.


    گیاهان من به محض اینکه مقداری آب به آنها دادم دوباره زنده شدند.

  • A hot shower and a cup of tea will revive you.


    یک دوش آب گرم و یک فنجان چای شما را زنده می کند.

  • Traditional skills are being revived.


    مهارت های سنتی احیا می شوند.

  • She tried to revive the unconscious woman.


    او سعی کرد زن بیهوش را زنده کند.

  • My plants revived as soon as I gave them a little water.


    گیاهان من به محض اینکه کمی به آنها آب دادم دوباره زنده شدند.

  • Ministers are hoping to set up a programme to revive the ailing agricultural sector.


    وزیران امیدوارند برنامه ای را برای احیای بخش آسیب دیده کشاورزی تنظیم کنند.

  • The decision to revive a brand should always be backed by making the necessary investments in it.


    تصمیم برای احیای یک برند باید همیشه با سرمایه گذاری های لازم در آن حمایت شود.

  • The store has revived its fortunes in recent years.


    این فروشگاه در سال های اخیر ثروت خود را احیا کرده است.

  • Levels of carbon dioxide emissions have started to rise again as industry revives.


    با احیای صنعت، سطح انتشار دی اکسید کربن دوباره شروع به افزایش کرده است.

  • Recent interest rate cuts by the Fed were designed to help revive the economy.


    کاهش نرخ بهره اخیر توسط فدرال رزرو برای کمک به احیای اقتصاد طراحی شده است.

  • Almost a quarter of the workforce is being laid off in an attempt to revive falling profits.


    تقریباً یک چهارم نیروی کار در تلاش برای احیای کاهش سود اخراج می شوند.

  • Amid revived talk of a possible takeover bid, shares closed 10p up at 628.5p.


    در بحبوحه صحبت های دوباره در مورد پیشنهاد خرید احتمالی، سهام با 10p افزایش در 628.5p بسته شد.

  • A leading research centre is facing closure in a move which has revived fears about scientific promotion of genetically modified crops.


    یک مرکز تحقیقاتی پیشرو در اقدامی که نگرانی‌ها در مورد ارتقای علمی محصولات اصلاح‌شده ژنتیکی را احیا کرده است، با تعطیلی مواجه است.

synonyms - مترادف
  • resurrects


    زنده می کند

  • revivifies


    احیا می کند

  • animates


    متحرک می کند

  • reanimates


    از بین می برد

  • unkills


    بیدار می شود

  • wakes


    از مردگان زنده می کند

  • brings to life


    به زندگی باز می گرداند

  • raises from the dead


    جان می دمد

  • restores to life


    به زندگی برمی گرداند

  • breathes life into


    برمی خیزد

  • brings back to life


    تحریک می کند

  • rises up


    دوباره بیدار می شود

  • rouses


    به ارمغان می آورد

  • awakens


    اطراف می آورد

  • resuscitates


    بازیابی می کند

  • wakes up


    به هم می زند

  • reawakens


    شروع می شود

  • brings to


    جوان می کند

  • brings around


    در می زند

  • arouses


    ایالات متحده را احیا می کند

  • rewakes


    گرد می آورد

  • rewakens


  • wakens


  • awakes


  • restores


  • stirs


  • gets going


  • rejuvenates


  • knocks up


  • revitalizesUS


  • brings round


antonyms - متضاد
  • abolishes


    لغو می کند

  • cancels


    سرکوب می کند

  • quashes


    باطل می کند

  • annuls


    ریشه کن می کند

  • rescinds


    تخریب می کند

  • eradicates


    حذف می کند

  • repeals


    نابود می کند

  • nullifies


    محو می کند

  • destroys


    خاتمه می یابد

  • invalidates


    فضاهای خالی

  • eliminates


    نسخ می کند

  • annihilates


    می کشد

  • obliterates


    به پایان می رسد

  • terminates


    خاموش می کند

  • voids


    پاک می کند

  • abrogates


    منقرض می کند

  • kills


    نفی می کند

  • ends


    متوقف می شود

  • extinguishes


    قطره می کند

  • revokes


    منحل می کند

  • erases


    خالی می کند

  • exterminates


    پس می گیرد

  • negates


  • stops


  • extirpates


  • expunges


  • removes


  • drops


  • liquidates


  • vacates


  • retracts


لغت پیشنهادی

heartbreak

لغت پیشنهادی

copper-bottomed

لغت پیشنهادی

weakness