asymmetric
asymmetric - نامتقارن
adjective - صفت
UK :
US :
با دو نیمه، اضلاع یا قسمت هایی که از نظر شکل و اندازه دقیقاً یکسان نیستند
involving actions or parts that are not similar or not balanced, especially because one is much bigger or more powerful than the other
شامل اعمال یا بخش هایی است که مشابه یا متعادل نیستند، به ویژه به این دلیل که یکی بسیار بزرگتر یا قدرتمندتر از دیگری است.
An asymmetric distribution (= the number of times each value of a variable is found in a set of data shown as a graph, chart etc.) is not balanced, so that there are more values at either the higher or lower end
توزیع نامتقارن (= تعداد دفعاتی که هر مقدار از یک متغیر در مجموعه ای از داده ها نشان داده شده است، به صورت نمودار، نمودار و غیره یافت می شود) متعادل نیست، به طوری که مقادیر بیشتری در انتهای بالاتر یا پایین تر وجود دارد.
Most people's faces are asymmetric.
صورت اکثر افراد نامتقارن است.
Linguists are studying the asymmetric use of Creole by parents and children (= parents use one language and children reply in another).
زبان شناسان در حال مطالعه استفاده نامتقارن از کریول توسط والدین و فرزندان هستند (= والدین از یک زبان استفاده می کنند و کودکان به زبان دیگر پاسخ می دهند).
Terrorism is a response to asymmetric warfare (= between forces with very different sizes, weapons or methods).
تروریسم پاسخی است به جنگ نامتقارن (= بین نیروهایی با اندازه ها، سلاح ها یا روش های بسیار متفاوت).
خلبانان به آموزش پرواز نامتقارن نیاز دارند (= زمانی که فقط یکی از دو موتور کار می کند).
لیست با مدل موهای نامتقارن مد روز از نیویورک بازگشت.
برخی از قالی ها دارای طرح های هندسی منظم و برخی دیگر با اشکال نامتقارن تزئین شده اند.
ویژگی های کمی نامتقارن او چهره او را جذاب تر می کند.
او در مورد ماهیت نامتقارن بسیاری از درگیری ها در جهان امروز صحبت کرد.
اگرچه هر دو طرف بر اساس این توافق مسئولیت دارند، روابط آنها نامتقارن است.
ما این توزیع امتیاز نامتقارن را پیش بینی کردیم.
disproportionate
نامتناسب
distorted
تحریف شده است
lopsided
کج
unequal
نابرابر
uneven
ناهموار. ناجور
asymmetrical
نامتقارن
irregular
بی رویه
dissymetric
نامتعادل
dissymetrical
کج شده
nonsymmetric
منحرف
unbalanced
کج کردن
unsymmetric
اریب
unsymmetrical
پیچ خورده
crooked
پیچش
askew
منحرف شده
awry
مورب
aslant
پر پیچ و خم
skewed
به صورت مایل
tilted
ناهموار
slanted
انعام دادن
twisted
شیب
twisting
تن به تن
contorted
slanting
oblique
tortuous
slantwise
jagged
tipping
atilt
pitched
symmetrical
متقارن
سر راست
مرحله
زوج
congruous
متجانس
congruent
سازمان یافته ایالات متحده
organizedUS
استوار
سفارش داده شده
symmetric
لباس فرم
ordered
منظم
خطی
orderly
سازمان یافته انگلستان
linear
organisedUK