aimless
aimless - بی هدف
adjective - صفت
UK :
US :
نداشتن هدف یا دلیل روشن
بدون هیچ نیت، هدف یا جهت روشنی
بدون اینکه هدف مشخص یا دلیل خاصی داشته باشد
چنین دقتی کوین را گیج میکرد، زیرا استیلمن از همه جنبههای دیگر بیهدف به نظر میرسید.
رمان بی هدف به نظر می رسد و شخصیت ها کلیشه ای هستند.
اکنون اسکات که هنوز در 40 سالگی بی هدف است، پدرش را با دیدار در کریسمس غافلگیر می کند.
Over and over again in the past few weeks he has shown himself to be leading a rudderless, aimless Government.
او بارها و بارها در چند هفته گذشته نشان داده است که یک دولت بیسکان و بیهدف را رهبری میکند.
این تغییر باید ضربات بی هدف در زمین را متوقف کند.
Her aimless meandering eventually brought her to the top of Heymouth, directly underneath the towering cliffs.
پیچ و خم های بی هدف او در نهایت او را به بالای هیموث، درست در زیر صخره های مرتفع رساند.
او از یک نوجوان باردار و بی هدف به یک زن جوان هدفمند تبدیل شد.
یک جوان بی هدف و لوس
زندگی من بی هدف به نظر می رسید.
او به شکلی بی هدف در اطراف پرسه می زد.
او گفت که زندگی او پس از خروج فرزندانش از خانه بی هدف به نظر می رسید.
aimless violence
خشونت بی هدف
pointless
بیهوده
purposeless
بی هدف
goalless
بدون گل
meaningless
بی معنی
objectless
بی شی
senseless
بدون احساس
fruitless
بی ثمر
hollow
توخالی
drifting
رانش
frivolous
بی اهمیت
inconsequential
زائد
redundant
زیادی
superfluous
بلا استفاده
useless
بی ارزش
valueless
سرگردان
wandering
گاه به گاه
worthless
ناچیز
adrift
غیر مرتبط
casual
غیر مولد
futile
بدون قافیه و دلیل
insignificant
خالی
irrelevant
بی سود
unproductive
بی ادعا
بی نیاز
بیکار
vain
بی بهره
unprofitable
purportless
needless
idle
unavailing
purposeful
عمدی
determined
مشخص
focusedUS
متمرکز ایالات متحده
focussedUK
متمرکز در انگلستان
decisive
تعیین کننده
محکم
resolute
مصمم
decided
تصمیم گرفت
fixed
درست شد
persistent
مداوم
applicable
مناسب
deliberate
حساب شده
handy
دستی
با ارزش
advantageous
با صرفه
تاثير گذار
sensible
معقول
systematic
نظام
روشمند
methodic
خاص
هدفمند
purposive
سودمند
جهت دار
beneficial
کارآمد
directed
منظم
قابل اجرا
سازمان یافته انگلستان
actionable
سازمان یافته ایالات متحده
organisedUK
سازنده
organizedUS
productive