magnetic

base info - اطلاعات اولیه

magnetic - مغناطیسی

adjective - صفت

/mæɡˈnetɪk/

UK :

/mæɡˈnetɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [magnetic] در گوگل
description - توضیح
  • concerning or produced by magnetism


    مربوط به یا تولید شده توسط مغناطیس

  • having the power of a magnet or behaving like a magnet


    داشتن قدرت آهنربا یا رفتار مانند یک آهنربا

  • (of a metal object or material) able to attract objects or materials containing iron or steel


    (از یک جسم یا ماده فلزی) قادر به جذب اجسام یا مواد حاوی آهن یا فولاد است

  • able to be attracted by a magnet (= an object that is able to attract iron and steel objects)


    قادر به جذب توسط آهنربا (= جسمی که قادر به جذب اجسام آهنی و فولادی باشد)

  • using or relating to magnetism (= the power of being able to attract iron and steel objects)


    استفاده یا مربوط به مغناطیس (= قدرت جذب اجسام آهنی و فولادی)


  • برای توصیف شخصی که شخصیتش افراد زیادی را جذب می کند استفاده می شود

  • A magnetic field is the area around a magnet that is affected by the power of the magnet.


    میدان مغناطیسی ناحیه اطراف آهنربا است که تحت تأثیر قدرت آهنربا قرار می گیرد.

  • The firm designs and sells magnetic and optical sensors for use on factory production lines.


    این شرکت حسگرهای مغناطیسی و نوری را برای استفاده در خطوط تولید کارخانه طراحی و به فروش می رساند.

  • a magnetic bulletin board


    یک تابلوی اعلانات مغناطیسی

  • Turns on to headings will be made at the standard rate but using the stop-watch, not magnetic compass.


    روشن شدن سرفصل ها با نرخ استاندارد انجام می شود، اما با استفاده از کرونومتر، نه قطب نما مغناطیسی.


  • دو نفر که در نقاط دوردست از کره زمین ایستاده اند، ایده های کاملاً متفاوتی در مورد محل قرارگیری قطب شمال مغناطیسی دارند.

  • A compass needle points to the magnetic north pole.


    یک سوزن قطب نما به قطب شمال مغناطیسی اشاره می کند.

example - مثال
  • magnetic materials


    مواد مغناطیسی

  • Steel is magnetic.


    فولاد مغناطیسی است.

  • The block becomes magnetic when the current is switched on.


    بلوک با روشن شدن جریان مغناطیسی می شود.

  • magnetic properties/forces


    خواص/نیروهای مغناطیسی

  • a magnetic disk (= one containing magnetic material that stores information to be used by a computer)


    یک دیسک مغناطیسی (= دیسک حاوی مواد مغناطیسی که اطلاعاتی را برای استفاده توسط رایانه ذخیره می کند)

  • a magnetic personality


    یک شخصیت مغناطیسی

  • The knife sharpener is magnetic to attract the fine particles shaved off during sharpening rather than leaving them on the blade.


    چاقو تیزکن مغناطیسی است تا ذرات ریز را که در حین تیز کردن تراشیده شده اند به جای رها کردن آنها روی تیغه جذب کند.

  • Iron steel nickel, and cobalt are magnetic metals.


    آهن، فولاد، نیکل و کبالت فلزات مغناطیسی هستند.

  • The magnetic properties of iron make it easy to separate steel products from other waste.


    خواص مغناطیسی آهن جداسازی محصولات فولادی از سایر ضایعات را آسان می کند.

  • Treatments that involve magnetic therapy may be helpful in the treatment of these symptoms.


    درمان هایی که شامل مغناطیس درمانی هستند ممکن است در درمان این علائم مفید باشند.

  • Inductance is the ratio of total magnetic flux to current through the device.


    اندوکتانس نسبت کل شار مغناطیسی به جریان عبوری دستگاه است.

  • His magnetic personality and infectious enthusiasm meant that he had many friends.


    شخصیت مغناطیسی و اشتیاق عفونی او به این معنی بود که او دوستان زیادی داشت.

  • There's something very magnetic about Susan.


    چیزی بسیار مغناطیسی در مورد سوزان وجود دارد.

synonyms - مترادف
  • magnetisedUK


    مغناطیسی شده انگلستان

  • magnetizedUS


    مغناطیسی ایالات متحده

  • magnetlike


    مغناطیسی

  • ferrimagnetic


    فری مغناطیسی

  • ferromagnetic


    فرومغناطیسی

  • electromagnetic


    الکترومغناطیسی

  • electromagnetized


    الکترومغناطیسی شده

antonyms - متضاد
  • antimagnetic


    ضد مغناطیسی

  • nonmagnetic


    غیر مغناطیسی

لغت پیشنهادی

slave

لغت پیشنهادی

criminals

لغت پیشنهادی

mans