numerous
numerous - متعدد
adjective - صفت
UK :
US :
عددی
اعداد
صورت کسر
بی شماری
بی شمار
شمارش کردن
از تعداد
به صورت عددی
---
---
زیاد
مزایای طرح تخفیف بسیار زیاد است.
تعداد زیادی دستگیری و مجروح و همچنین داستان های تایید نشده از قتل ها وجود داشت.
ارجاعات متقابل متعددی در کتاب وجود دارد که ظاهراً مشکلات مختلف به یک شکل نظری کاهش می یابد.
There are numerous cross-references in the book where apparently different problems reduce to the same theoretical form.
چگونه یک کسب و کار با زیان ده های متعدد را خصوصی می کنید؟
خاطرات او در طول سال های پس از 1870 ملاقات های متعددی را با سلرز در آنجا ثبت می کند.
من بارها با رون ملاقات کردم.
همین مشکل قبلا در موارد متعدد رخ داده است.
جکسون به زودی با اقدام مثبت، انتخابات نوامبر و جنجال های متعدد دیگر در سراسر کشور درگیر شد.
Jackson soon became involved with affirmative action the November elections and numerous other controversies around the country.
پرتره های متعدد او که به سنت لوک نسبت داده شده است، این موضوع را نشان می دهد.
او برنده جوایز آموزشی متعددی شد.
میخواهم از همه افرادی که به من کمک کردند تا در این انتخابات پیروز شوم، بسیار زیاد، تشکر کنم.
او در موارد متعددی دیر آمده است.
مزایای این سیستم بسیار زیاد است که نمی توان به آن اشاره کرد.
بارها سعی کردم با کریس صحبت کنم.
مطالعات متعدد نشان داده است که این درست است.
Dr Malcolm has won numerous awards.
دکتر مالکوم برنده جوایز متعددی شده است.
تعداد نشریات مرتبط بسیار زیاد است و نمی توان آنها را به صورت جداگانه فهرست کرد.
او مقالات متعددی در مورد مسائل اجتماعی نوشت.
او ادعا کرد که می تواند نمونه های متعدد دیگری از بی کفایتی او ارائه دهد.
ما بارها درباره این طرح ها بحث کرده ایم.
خرده فروشان این نوع که زمانی نادر بودند، اکنون بسیار زیاد هستند.
او نویسنده سه کتاب و مقالات متعدد است.
زیاد
countless
بی شمار
چندگانه
ample
کافی
copious
فراوان
innumerable
متعدد
multitudinous
چندین
myriad
ناگفته
غیر قابل محاسبه
umpteen
گسترده
untold
عالی
abundant
غیر قابل اندازه گیری
incalculable
بي نهايت
innumerous
بزرگ
plentiful
لژیون
profuse
بی حد و حصر
غیر قابل شمارش
تمام نشدنی
immeasurable
پرجمعیت
infinite
نفاق
ضخیم
legion
نامحدود
limitless
numberless
plenteous
uncountable
inexhaustible
populous
rife
unlimited
تعداد کمی
minimal
حداقل
محدود
inconsiderable
غیر قابل ملاحظه
مقدار کمی
marginal
حاشیه ای
meagerUS
ناچیز ایالات متحده
meagreUK
meagreUK
negligible
قابل اغماض
inappreciable
غیر قابل تقدیر
insignificant
ناچیز
paltry
اندک
scant
غیر اساسی
scanty
ناکافی
unsubstantial
لاغر
insufficient
کثیف
میانه
measly
دست و پا زدن
middling
کمیاب
piddling
پراکنده
scarce
پراکنده شده است
sparse
خسیس
scattered
بی اهمیت
stingy
اتفاقی
trifling
به سختی هیچ
incidental
کمبود
straggling
مقدار کمی از
تعداد کمی از
