acolyte

base info - اطلاعات اولیه

acolyte - متصدی

noun - اسم

/ˈækəlaɪt/

UK :

/ˈækəlaɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [acolyte] در گوگل
description - توضیح
  • someone who serves a leader or believes in their ideas


    کسی که به یک رهبر خدمت می کند یا به ایده های آنها اعتقاد دارد


  • کسی که در مراسم مذهبی به کشیش کمک می کند

  • anyone who follows or helps another person or someone who helps a priest in some religious ceremonies


    هر کسی که شخص دیگری را دنبال می کند یا به او کمک می کند یا کسی که در برخی مراسم مذهبی به کشیشی کمک می کند

  • I doubt there has been a more devoted acolyte of the economic gospel of Ronald Reagan than Mr Symington.


    من شک دارم که در انجیل اقتصادی رونالد ریگان طرفدار فداکارتری نسبت به آقای سیمینگتون وجود داشته باشد.

  • Slowly he and his acolytes processed up the center aisle, carrying the small ball of flame.


    او و همراهانش به آرامی راهروی مرکزی را بالا بردند و توپ کوچک شعله را حمل کردند.

  • Radical activists wanted to break up the estates that once belonged to the Shah and his acolytes.


    فعالان رادیکال می خواستند املاکی را که زمانی متعلق به شاه و یارانش بود، بشکنند.

  • His acolyte preceded him and the two officers in charge made no move to interfere.


    همکارش پیش از او بود و دو افسر مسئول هیچ حرکتی برای دخالت نکردند.

  • Courts are holding Klans responsible for the deeds of acolytes.


    دادگاه ها کلن ها را مسئول اعمال شرکا می دانند.

  • Mr Segni's acolytes have collected more than 600,000 signatures in favour of his three referendums.


    همراهان آقای سگنی بیش از 600000 امضا به نفع سه رفراندوم او جمع آوری کرده اند.

  • The services are very simple with the priest celebrating and two acolytes serving.


    این خدمات بسیار ساده است و کشیش در حال جشن گرفتن است و دو نفر از روحانیون در حال خدمت هستند.

example - مثال
  • the Emperor’s faithful acolytes


    یاران وفادار امپراتور

synonyms - مترادف
  • disciple


    شاگرد


  • دستیار

  • attendant


    خدمتکار

  • helper


    یاور

  • henchman


    پیرو

  • retainer


    نگهدارنده

  • lackey


    لاکی

  • minion


    مینیون


  • ماهواره

  • servant


    خدمتگزار

  • underling


    زیر دست

  • apostle


    رسول


  • سایه

  • sidekick


    شخص همکار و زیردست

  • aid


    کمک


  • مشاور


  • مرد بدن

  • altar boy


    پسر محراب


  • سگ دونده

  • girl Friday


    دختر جمعه

  • man Friday


    مرد جمعه

  • hanger-on


    آویز


  • قائم مقام

  • adjutant


    آجودان

  • subordinate


    تابع

  • helpmate


    همکار

  • companion


    همراه و همدم

  • coadjutor


    همیار

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • adjunct


    کمکی


  • حامی

antonyms - متضاد

  • رهبر

  • coryphaeus


    کوریفئوس


  • استاد

  • mistress


    معشوقه


  • حریف


  • دشمن

  • detractor


    بدخواه

  • antagonist


    آنتاگونیست

  • foe


    رئیس


  • مدیر


  • برتر

  • adversary


    گورو


  • مخالف

  • superior


    منتقد

  • guru


    معلم

  • opposer


    سوامی


  • مرشد


  • سر

  • swami


    فیگور

  • mentor


    مدعی


  • معلم خصوصی

  • figurehead


    رقیب

  • contender


    سنگالی

  • tutor


    مخالفت

  • rival


    مالک

  • svengali


    خداوند



  • god


لغت پیشنهادی

atrocity

لغت پیشنهادی

wiping

لغت پیشنهادی

voiced