acumen
acumen - تیزفهمی
noun - اسم
UK :
US :
توانایی سریع فکر کردن و قضاوت درست
skill in making correct decisions and judgments in a particular subject such as business or politics
مهارت در تصمیم گیری و قضاوت صحیح در یک موضوع خاص، مانند تجارت یا سیاست
توانایی قضاوت صحیح
مهارت در تصمیم گیری و قضاوت صحیح در تجارت یا در یک زمینه خاص از تجارت
او بیشتر به خاطر عشقش به کریکت و هلیکوپتر مورد توجه قرار گرفت تا زیرکی تجاری اش.
نکته این است که دانایی ضعیف من در تجارت نیست، بلکه وکالت یک رابطه است، نه یک کالا.
معمولاً آنها منابع مالی و هوش تجاری خود را با هم ترکیب می کنند.
من به استعداد تجاری و زیرکی او احترام می گذارم.
Mr Schwartz has received considerable praise in recent years for his acumen in building Loral through a series of strategic acquisitions.
آقای شوارتز در سالهای اخیر به دلیل هوش و ذکاوت خود در ساخت لورال از طریق یک سری خریدهای استراتژیک مورد تحسین قرار گرفته است.
اکنون با زیرکی سیاسی او مطابقت یافته است.
Van Leer inherited some of his father's acumen but none of his money and certainly none of his love for money.
ون لر مقداری از زیرکی پدرش را به ارث برد اما هیچ یک از پول او و قطعاً هیچ یک از عشق او به پول را به ارث نبرد.
He had demonstrated considerable business acumen.
او هوش تجاری قابل توجهی از خود نشان داده بود.
commercial/financial acumen
هوش تجاری/مالی
او در مدیریت امور مالی بسیار فراتر از آن چیزی است که معمولاً در صنعت ما پیدا می شود.
She has considerable business/financial acumen.
او هوش تجاری/مالی قابل توجهی دارد.
آقای استاوز ذکاوت تجاری واقعی دارد.
او مردی زیرک و با هوش تجاری است.
commercial/financial/legal acumen
تیزبینی تجاری/مالی/حقوقی
هوش
astuteness
زیرکی
shrewdness
درك كردن
تشخیص
discernment
خرد
بذله گویی
wit
میزان وضوح تصاویر
sharpness
خردمندی
sagacity
بینش، بصیرت، درون بینی
ادراک
تیزبینی
perspicacity
احساس، مفهوم
قضاوت ایالات متحده
cleverness
سگ خواری
judgmentUS
نفوذ
canniness
تبعیض
penetration
دقت
باهوش
acuity
درک مطلب
savvy
مشتاق - متمایل
comprehension
عصبی
keenness
هوشمندی ها
nous
عقل
smarts
نبوغ
intellect
حاد بودن
sapience
قضاوت انگلستان
ingenuity
مغزها
acuteness
بینش
judgementUK
brains
intuition
denseness
چگالی
ignorance
جهل
inability
عجز
ineptness
ناتوانی
insensitivity
عدم حساسیت
misinterpretation
تفسیر نادرست
اشتباه
misunderstanding
سوء تفاهم
obtuseness
کلفتی
stupidity
حماقت
witlessness
بی شواهدی
imprudence
بی تدبیری
indiscretion
بی احتیاطی
dullness
کسالت
instability
بی ثباتی
disbelief
ناباوری
inanity
بی عقلی
insanity
جنون
unsoundness
نامناسب بودن
lunacy
دیوانگی
dementia
زوال عقل
madness
بی دلیل
unreason
آشفتگی
derangement
شیدایی
mania
بلاتکلیفی
indecision
غیر منطقی بودن
irrationality
بی فکری
thoughtlessness
بدن
جسمانی
physicality
تصور غلط
misconception