reversal
reversal - واژگونی
noun - اسم
UK :
US :
معکوس
برگشت پذیر
غیر قابل برگشت
تغییر به یک ترتیب، فرآیند یا روش مخالف انجام کاری
یک شکست یا مشکل دیگری که شما را از انجام کاری که می خواهید باز می دارد
تغییر به ترتیب، فرآیند یا مسیر عمل مخالف
عمل تغییر یا تبدیل چیزی به خلاف آن
یک مشکل یا شکست
تغییر کامل جهت، نظم یا موقعیت
تغییر در چیزی به طوری که برعکس آنچه قبلا بوده تبدیل شود
مشکل یا شکستی که موفقیت یک فرد یا سازمان را دشوارتر می کند
عدم انجام این کار تنها دلیل برگشت چرخش از یک جهت به جهت دیگر است.
A different principle of development - indeed a reversal of the principle of increasing elaboration - seems more probable.
یک اصل متفاوت توسعه - در واقع، معکوس کردن اصل توضیح بیشتر - محتمل تر به نظر می رسد.
That transfer led to a reversal of scientific philosophic, religious political and economic beliefs.
این انتقال منجر به وارونه شدن باورهای علمی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد.
سود سوپرمارکت ها تا سال 1975 کاهش یافت، زمانی که یک روند معکوس شروع شد.
بنابراین، انصراف آن به معنای برگرداندن انصراف بریتانیا نیست.
سومین مثال از انگرام احساس دردناک، نوع سوم است: از دست دادن یک متحد با برگشت.
به نظر می رسد که این یک معکوس کامل از سیاست دولت است.
جنگ جهانی دوم شاهد تغییر چشمگیر نگرش سنتی نسبت به زنان بود.
مبارزات انتخاباتی ویلسون در ماههای اخیر دچار تغییرات شرمآور متعددی شد.
But if the move from history to hystery were simply a matter of role reversal it would be relatively unproblematic.
اما اگر حرکت از تاریخ به هیستری صرفاً به دلیل تغییر نقش باشد، نسبتاً مشکل ساز خواهد بود.
یک مطالعه اخیر والدین مزایای چنین تغییر نقش را تأیید می کند.
این تصمیم نشان دهنده یک تغییر شدید در سیاست فدرال است.
Reagan, astonished by this sudden reversal, said, Absolutely not.
ریگان که از این واژگونی ناگهانی شگفت زده شده بود، گفت: مطلقاً نه.
یک تغییر کامل / چشمگیر / ناگهانی سیاست
لغو یک تصمیم
دولت در هفته گذشته دچار تغییر کامل ثروت (های) شد.
تغییر اخیر تیم
مشکلات مالی شرکت تنها یک معکوس موقت بود.
ناآرامی های صنعتی و واردات ارزان تر نقش خود را در تغییر وضعیت شرکت ایفا کردند.
این یک معکوس کردن کامل نقش ها / برگرداندن نقش ها است (= برای مثال زمانی که کودک از والدین مراقبت می کند).
این نشان دهنده یک معکوس آشکار از سیاست قبلی ایالات متحده است.
معکوس شدن روندهای فعلی
the dramatic reversal in population decline
معکوس شدن چشمگیر کاهش جمعیت
در یک تغییر ناگهانی سیاست، دولت پیشنهاد خود را افزایش داده است.
ارقام جدید حاکی از معکوس شدن این روند است.
تغییر نقش ویژگی مشترک روابط مدرن است.
برخی از افرادی که از والدین سالخورده مراقبت می کنند با تغییر نقش مشکل دارند.
او خواستار لغو تصمیم/سیاست قبلی شد.
ما دچار چند تغییر جزئی/موقت شده ایم.
با تغییر قابل توجهی از روندهای قبلی، مردم در حال بازگشت به سالت لیک سیتی هستند.
چه چیزی منجر به تغییر سیاست شد؟
این سیاست دستخوش تغییر کامل شده است.
تصمیم برای کاهش کارکنان ستادی تغییر کرده است.
امیدواریم روند نزولی فروش معکوس شود.
این شرکت اخیراً وضعیت معکوس را تجربه کرده است.
این تجارت زمانی که برای اولین بار وارد بازار آسیا شد، دچار تغییرات متعددی شد.
استعفای مدیرعامل نشان دهنده یک واژگونی قابل توجه برای شرکت است.
turnaround
بچرخ
turnabout
چرخش
تغییر مکان
turnround
دوبلبک
doubleback
تاب خوردن
پشت سر هم
rowback
منحرف شدن
swerve
عقب نشینی انگلستان
backpedallingUK
عقب نشینی ایالات متحده
backpedalingUS
تعویض
دور برگردان
U-turn
حدود چرخش
about-turn
تغییر جهت
در مورد صورت
about-face
صورت ولتاژ
volte-face
دمپایی صندل لا انگشتی
flip-flop
تغییر دادن
تغییر قلب
معکوس
پس گرفتن
reverse
عقب نشینی
retraction
تغییرات دریا
backtracking
دور زدن
بازگشت
دگرگونی
reversion
چرخش 180 درجه
تغییر روش
لغو ایالات متحده
تغییر ذهن
cancelationUS
تصویب
enactment
اعتبار سنجی
validation
تائیدیه
confirmation
مرمت
restoration
ادامه
continuation
تایید مجدد
ratification
استقرار
reaffirmation
تایید
معرفی
corroboration
اجرا
پذیرش - پذیرفته شدن
کمک هزینه
acceptance
اجازه
allowance
ترتیب
حفظ
توافق
retention
موسسه، نهاد
گذراندن
affirmation
گذر
تحریم
passing
