role
role - نقش
noun - اسم
UK :
US :
the way in which someone or something is involved in an activity or situation and how much influence they have on it
نحوه درگیر شدن شخص یا چیزی در یک فعالیت یا موقعیت و میزان تأثیر آنها بر آن
شخصیتی که توسط یک بازیگر در یک نمایش یا فیلم بازی می شود
the position or purpose that someone or something has in a situation organization society or relationship
موقعیت یا هدفی که کسی یا چیزی در یک موقعیت، سازمان، جامعه یا رابطه دارد
نقش یک بازیگر در یک فیلم یا نمایشنامه
وظیفه یا استفاده ای که معمولاً کسی یا چیزی دارد یا انتظار می رود داشته باشد
شخصی که یک بازیگر در یک فیلم یا نمایشنامه نماینده اوست
کارکنان مدرسه نقش فعالی در ارائه راهنمایی شغلی دارند.
اما اوایل امروز نقش او در درام نامشخص بود.
اما همه ما نقش های کوچک خود را در این نمایش بازی می کردیم و من نقش خودم را بازی می کردم.
نقش سنتی مرد در ازدواج تأمین معاش زنان و کودکان است.
Luthans et al. would say that they conceived of the managerial role primarily as traditional management activities, and routine information.
لوتانز و همکاران می گویند که آنها نقش مدیریتی را عمدتاً به عنوان فعالیت های مدیریت سنتی و اطلاعات معمول در نظر می گیرند.
نقش بازاریابی در یک سازمان توسط افراد متعددی انجام می شود.
کمیسیون جنگلبانی دو نقش رسمی در حیات ملی دارد.
حقیقت این موضوع، تعریف نقش معلم در مدیریت را آسان نمی کند.
When he took over the role last year the box office took off and the reviews were positively glowing.
زمانی که او سال گذشته این نقش را بر عهده گرفت، باکس آفیس اوج گرفت و نقدها به طور مثبتی درخشان بودند.
او نقش اصلی (= مهمترین) را در یک نمایش جدید دریافت کرده است.
نقش اصلی/بازیگر
او در «پدرخوانده» نقش سانی را بازی کرد.
تغییر نقش زنان
نقش هنرمند در جامعه
او از سمت خود به عنوان صندلی کناره گیری می کند.
I welcome the opportunity to assume a leadership role within the organization.
من از این فرصت برای به عهده گرفتن نقش رهبری در سازمان استقبال می کنم.
In many marriages there has been a complete role reversal (= change of roles) with the man staying at home and the woman going out to work.
در بسیاری از ازدواجها یک تغییر کامل نقش (= تغییر نقش) با ماندن مرد در خانه و بیرون رفتن زن برای کار وجود داشته است.
مهم است که هر کس نقش ها و مسئولیت های مشخصی داشته باشد.
یک فنجان چای اغلب نقش اجتماعی مهمی دارد.
نقش کلیدی / پیشرو / مرکزی / حیاتی / حیاتی
رسانه ها نقش عمده ای در تأثیرگذاری بر نظرات مردم دارند.
کسبوکارهای کوچک نقش مهمی در حفظ رشد اقتصادی دارند.
دانشمندان بریتانیایی نقش اصلی را در این پروژه بر عهده گرفته اند.
نقش رژیم غذایی در پیشگیری از بیماری
این شرکت نقش خود را به عنوان یک رهبر در صنعت تثبیت کرده است.
توماس نقش این نامه ها را به عنوان شواهد تاریخی کمرنگ می کند.
او نقش الیزابت بنت را بازی می کند.
سوپ با رول تازه پخته شده سرو می شود.
همه باید تاس بیاندازند و بازیکنی که بیشترین تعداد را دارد شروع می کند.
اتان هاوک در نقشی ناسپاس کار خوبی انجام می دهد.
او نقش اصلی فیلم را دارد.
او در این نقش بسیار خوب عمل کرد.
در این سریال، اسمیت نقش واسطه را بر عهده می گیرد.
سه سال طول کشید تا اولین نقش سینمایی خود را به دست آورد.
لی شروع به گرفتن نقش های بزرگ در فیلم ها کرد.
اکثر بازیگران اصلی نقش خود را بازی می کنند.
او نقش را تراژیک تر از آنچه من انتظار داشتم تفسیر می کند.
او نقش اصلی را در توسکا می خواند.
نقشهای مکمل را بازیگران بریتانیایی بازی میکنند.
این نقش آلو در نمایشنامه است.
بخش
شخصیت
portrayal
به تصویر کشیدن
رهبری
قطعه
نمایندگی
stint
دوره
عمل کنید
بیت
guise
پوشش
قهرمان
impersonation
جعل هویت
کارایی
personification
شخصیت پردازی
عنوان
acting
بازیگری
ظاهر
جنبه
اضافی
heroine
تلقین
ingenue
نگاه کن
بازیکن
قهرمان داستان
protagonist
ستاره
نقش عنوان
قسمت بیتی
شخص
ارائه
پیاده روی
semblance
walk-on