ambulance

base info - اطلاعات اولیه

ambulance - آمبولانس

noun - اسم

/ˈæmbjələns/

UK :

/ˈæmbjələns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambulance] در گوگل
description - توضیح

  • وسیله نقلیه مخصوصی که برای انتقال افراد بیمار یا مجروح به بیمارستان استفاده می شود


  • یک وسیله نقلیه ویژه مجهز به افراد مجروح یا بیمار به بیمارستان

  • a special vehicle equipped to take people who are injured or ill to the hospital


    او برای دوره کارآموزی به سن دیگو رفت و در آنجا با راننده آمبولانسی به نام جری تونلی آشنا شد.

  • She went to San Diego for an internship, where she met an ambulance driver named Jerry Tonelli.


    حتی آتش نشانان و پرسنل آمبولانس نیز وقتی برای کمک فراخوانده می شوند، مورد حمله قرار می گیرند.

  • Even the firemen and ambulance personnel when they are called in to help come under attack.


    اقدام انجام شده در لندن بلافاصله در جاهای دیگر تأثیر گذاشت زیرا خدمه آمبولانس شروع به اعتراض به مداخله دولت کردند.

  • The action taken in London had an immediate affect elsewhere as ambulance crews began to protest at the Government's intervention.


    او هفتاد و هشت سال داشت و چهار کارگر آمبولانس و جک طول کشید تا بالاخره او را سوار آمبولانس کنند.

  • He was seventy-eight and it took four ambulance workers and Jack to finally get him in the ambulance.


    دستور او اولین گروه عملیات آمبولانس نظامی را سازماندهی کرد.

  • His order organized the first military ambulance task force.


    خیریه پس از جمعیت به سمت آمبولانس حرکت کرد.

  • Charity trailed after the crowd out to the ambulance.


    به سمت آمبولانس رفتم و نگاه کردم.

  • I rode up to the ambulance and looked in.


    مردان آمبولانس وارد شدند و بلافاصله آب سرد یخ روی محل سوختگی ریختند.

  • The ambulance men arrived and immediately poured ice cold water over the burns.


example - مثال
  • Call an ambulance!


    با آمبولانس تماس بگیر!

  • the ambulance service


    خدمات آمبولانس

  • The ambulance crew rushed her to the hospital.


    خدمه آمبولانس او ​​را به سرعت به بیمارستان رساندند.

  • An ambulance was sent to the scene of the accident.


    آمبولانس به محل حادثه اعزام شد.

  • Don't worry—the ambulance is on its way.


    نگران نباشید - آمبولانس در راه است.

  • He was put into an ambulance and taken away.


    او را سوار آمبولانس کردند و بردند.

  • He went in the ambulance with Lizzy.


    او با لیزی سوار آمبولانس شد.

  • I called an ambulance.


    با آمبولانس تماس گرفتم.

  • We were woken in the night by the wail of ambulance sirens.


    شب با صدای آژیر آمبولانس از خواب بیدار شدیم.

  • an ambulance driver


    یک راننده آمبولانس

  • An ambulance crew was called to his home but he was dead by the time they arrived.


    خدمه آمبولانس به خانه او فراخوانده شدند، اما تا رسیدن آنها مرده بود.

synonyms - مترادف
  • EMS


    EMS

  • rescue


    نجات

  • transport


    حمل و نقل


  • وسیله نقلیه اضطراری

  • hospital wagon


    واگن بیمارستان

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

A5

لغت پیشنهادی

discriminates

لغت پیشنهادی

climactic