charity

base info - اطلاعات اولیه

charity - خیریه

noun - اسم

/ˈtʃærəti/

UK :

/ˈtʃærəti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [charity] در گوگل
description - توضیح

  • سازمانی که پول، کالا یا کمک به افراد فقیر، بیمار و غیره می دهد

  • charity organizations in general


    به طور کلی موسسات خیریه


  • پول یا هدایایی که برای کمک به افراد فقیر، بیمار و غیره داده می شود

  • kindness or sympathy that you show towards other people


    مهربانی یا همدردی که نسبت به دیگران نشان می دهید


  • سازمانی که پول جمع آوری می کند تا به افراد کمک کند، به عنوان مثال به افراد بیمار یا فقیر، یا برای کمک به انواع خاصی از فعالیت ها مانند فعالیت های هنری.


  • پول یا هدایایی که برای کمک به افراد داده می شود، به عنوان مثال کسانی که بیمار یا فقیر هستند


  • سازمانی که هدف آن اعطای پول، غذا یا کمک به کسانی است که به آن نیاز دارند یا انجام فعالیت هایی مانند تحقیقات پزشکی که به افراد نیازمند کمک می کند، و نه کسب سود.


  • کمک، به ویژه به صورت پول، که به طور رایگان به افرادی که نیازمند هستند، مثلاً به دلیل بیماری، فقیر بودن یا نداشتن خانه، و سازمان هایی که این کمک را ارائه می دهند، داده می شود.


  • کیفیت مهربانی با مردم و قضاوت نکردن شدید آنها


  • دادن پول، غذا یا کمک به کسانی که به آن نیاز دارند یا سازمانی که این کار را انجام می دهد


  • خیریه نیز این باور است که باید به مردم کمک کرد


  • سازمانی که هدفش تامین پول یا کمک به افرادی است که به آن نیاز دارند یا کاری مفید برای جامعه انجام می دهد

  • organizations like this when they are considered as a group


    سازمان هایی مانند این وقتی که به عنوان یک گروه در نظر گرفته شوند


  • پول یا کمکی که به افرادی که به آن نیاز دارند داده می شود

  • From seven grateful clients, Project Open Hand soon grew to a charity serving eight thousand meals a day.


    از هفت مشتری سپاسگزار، Project Open Hand به زودی به یک موسسه خیریه تبدیل شد که هشت هزار وعده غذایی در روز سرو می کرد.

  • Elton John has campaigned for a number of AIDS charities.


    التون جان برای تعدادی از موسسات خیریه ایدز مبارزه کرده است.


  • بسیاری از بی‌خانمان‌ها آنقدر مغرور هستند که نمی‌توانند درخواست خیریه کنند.

  • They aim to walk 30 miles for charity.


    آنها قصد دارند برای خیریه 30 مایل پیاده روی کنند.

  • Last year BankAmerica casual dressers raised $ 1. 25 million for charity according to BankAmerica spokesman Russ Yarrow.


    به گفته راس یارو، سخنگوی BankAmerica، سال گذشته، کمدهای غیر رسمی BankAmerica 1.25 میلیون دلار برای امور خیریه جمع آوری کردند.

  • The event is being sponsored by Dolphins safety Louis Oliver, who hopes to raise money for charity.


    این رویداد توسط حفاظت از دلفین ها، لوئیس الیور، که امیدوار است برای امور خیریه جمع آوری کند، حمایت می شود.

  • As well as raising several thousand pounds for charity the Crusaders also won 24-14.


    صلیبی ها علاوه بر جمع آوری چندین هزار پوند برای امور خیریه، 24 بر 14 پیروز شدند.

  • The National Childbirth Trust formed in 1956, is Britain's foremost charity concerned with education for parenthood.


    صندوق ملی تولد فرزند، که در سال 1956 تشکیل شد، مهم‌ترین مؤسسه خیریه بریتانیایی است که به آموزش برای والدین می‌پردازد.

  • My mother does a lot of fund raising for local charities.


    مادرم برای خیریه های محلی کمک زیادی جمع آوری می کند.

  • All the major charities are appealing for funds to help the victims of the disaster.


    همه موسسات خیریه بزرگ برای کمک به قربانیان فاجعه درخواست کمک مالی دارند.

  • Mother Teresa gained worldwide attention for her selfless acts of charity.


    مادر ترزا به خاطر اعمال فداکارانه خیریه خود توجه جهانی را به خود جلب کرد.

  • Booth described the large number of charities established by religious bodies in London in increasing numbers from the 1860s.


    بوث تعداد زیادی موسسات خیریه را که توسط نهادهای مذهبی در لندن تأسیس شده بود، به تعداد فزاینده ای از دهه 1860 توصیف کرد.

  • Dependence on charity is just as debilitating as dependence on the state if not more so.


    وابستگی به خیریه به همان اندازه وابستگی به دولت تضعیف کننده است، اگر نه بیشتر.

  • The organization depends on charity and on volunteer workers who are prepared to give up their time.


    این سازمان به خیریه و به کارگران داوطلبی وابسته است که آماده اند وقت خود را صرف کنند.

  • Porter spent his retirement years organizing charity golf tournaments throughout the United States.


    پورتر سالهای بازنشستگی خود را صرف سازماندهی مسابقات گلف خیریه در سراسر ایالات متحده کرد.

  • The corporation has donated nearly $70 million to children's charities over the past 17 years.


    این شرکت در 17 سال گذشته نزدیک به 70 میلیون دلار به موسسات خیریه کودکان اهدا کرده است.

  • All profits from the show will go to charity.


    تمام سود حاصل از این نمایشگاه صرف امور خیریه خواهد شد.

example - مثال
  • a registered charity


    یک موسسه خیریه ثبت شده

  • the UK's largest children's charity


    بزرگترین موسسه خیریه کودکان در بریتانیا

  • Many charities sent money to help the victims of the famine.


    بسیاری از موسسات خیریه برای کمک به قربانیان قحطی پول فرستادند.


  • این کنسرت برای خیریه های محلی پول جمع آوری می کند.

  • My parents always supported charities.


    پدر و مادرم همیشه از موسسات خیریه حمایت می کردند.


  • یک موسسه خیریه برای افراد بی خانمان

  • Most of the runners in the London Marathon are raising money for charity.


    بیشتر دوندگان در ماراتن لندن در حال جمع آوری پول برای امور خیریه هستند.

  • A portion of the proceeds was donated to charity.


    بخشی از عواید آن صرف امور خیریه شد.

  • Do you give much to charity?


    خیلی به خیریه می دهید؟

  • a charity event (= organized to get money for charity)


    یک رویداد خیریه (= سازماندهی شده برای دریافت پول برای امور خیریه)

  • All the profits go to charity.


    تمام سود صرف امور خیریه می شود.

  • a charity auction/concert/football match


    یک حراج خیریه / کنسرت / مسابقه فوتبال

  • She does a lot of charity work.


    او کارهای خیریه زیادی انجام می دهد.


  • زندگی کردن با کمک خیریه (= زندگی کردن با پولی که دیگران به دلیل فقیر بودن به شما می دهند)

  • Her article showed no charity towards her former friends.


    مقاله او هیچ خیریه ای نسبت به دوستان سابقش نشان نداد.

  • He replied patiently, with more charity than I deserved.


    او با صبر و حوصله پاسخ داد، صدقه ای بیش از آنچه که شایسته من بود.

  • The school raised a lot of money for charity.


    مدرسه پول زیادی برای امور خیریه جمع آوری کرد.

  • The school raised over a hundred pounds for charity.


    مدرسه بیش از صد پوند برای امور خیریه جمع آوری کرد.

  • They are proud people who don't accept charity.


    آنها انسان های مغروری هستند که صدقه را نمی پذیرند.

  • They have no money and are forced to live on charity.


    آنها پول ندارند و مجبورند از طریق خیریه زندگی کنند.

  • He refused to live off charity.


    او حاضر نشد از طریق خیریه زندگی کند.

  • Proceeds from the sale of these cards will go to (= be given to) local charities.


    عواید حاصل از فروش این کارت ها به خیریه های محلی تعلق می گیرد (= داده می شود).

  • UNICEF is an international charity.


    یونیسف یک موسسه خیریه بین المللی است.


  • یک موسسه خیریه تحقیقات سرطان

  • She does a lot of work for charity.


    او کارهای زیادی را برای امور خیریه انجام می دهد.

  • People tend to give to (= give money to) charity at Christmas time.


    مردم تمایل دارند در زمان کریسمس به (= پول به) خیریه بدهند.


  • آنها در شب اول یک اجرای خیریه برای جمع آوری پول برای تحقیقات ایدز انجام دادند.

  • We donate to a number of charities.


    ما به تعدادی از خیریه ها کمک می کنیم.

  • He visits homeless shelters out of charity.


    او از سر خیریه به پناهگاه های بی خانمان ها سر می زند.

  • Proceeds from the sale of these cards will be given to local charities.


    درآمد حاصل از فروش این کارت ها به خیریه های محلی تعلق می گیرد.

  • It's a charity that supports local arts initiatives.


    این یک موسسه خیریه است که از ابتکارات هنری محلی حمایت می کند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • meanness


    پست

  • miserliness


    بخل

  • selfishness


    خودخواهی

  • stinginess


    مانع

  • hindrance


    صدمه


  • جراحت


  • دزدی

  • stealing


    گرفتن

  • taking


    غیر خیریه

  • uncharitableness


    نامهربانی

  • unkindness


    صرفه جویی

  • parsimony


    دلتنگی

  • penuriousness


    نزدیکی

  • closeness


    تنگی

  • tightness


    تنگ دستی

  • tightfistedness


    نیشگون گرفتن

  • pinching


    ارزانی

  • cheapness


    پنیر سازی

  • cheeseparing


    طمع

  • greed


    اکتسابی

  • acquisitiveness


    حرص و آز

  • greediness


    جسارت

  • covetousness


    مینگی

  • avarice


    چنگ زدن

  • minginess


    عدم آزادی

  • parsimoniousness


  • nearness


  • graspingness


  • illiberality


  • avariciousness


  • thrift


لغت پیشنهادی

defers

لغت پیشنهادی

curie

لغت پیشنهادی

cordon bleu