charity
charity - خیریه
noun - اسم
UK :
US :
سازمانی که پول، کالا یا کمک به افراد فقیر، بیمار و غیره می دهد
به طور کلی موسسات خیریه
پول یا هدایایی که برای کمک به افراد فقیر، بیمار و غیره داده می شود
مهربانی یا همدردی که نسبت به دیگران نشان می دهید
an organization that collects money to help people for example those who are sick or poor or to help certain types of activity such as artistic activity
سازمانی که پول جمع آوری می کند تا به افراد کمک کند، به عنوان مثال به افراد بیمار یا فقیر، یا برای کمک به انواع خاصی از فعالیت ها مانند فعالیت های هنری.
پول یا هدایایی که برای کمک به افراد داده می شود، به عنوان مثال کسانی که بیمار یا فقیر هستند
an organization whose purpose is to give money food or help to those who need it or to carry out activities such as medical research that will help people in need and not to make a profit
سازمانی که هدف آن اعطای پول، غذا یا کمک به کسانی است که به آن نیاز دارند یا انجام فعالیت هایی مانند تحقیقات پزشکی که به افراد نیازمند کمک می کند، و نه کسب سود.
help especially in the form of money given freely to people who are in need for example because they are ill poor or have no home and organizations that provide this help
کمک، به ویژه به صورت پول، که به طور رایگان به افرادی که نیازمند هستند، مثلاً به دلیل بیماری، فقیر بودن یا نداشتن خانه، و سازمان هایی که این کمک را ارائه می دهند، داده می شود.
کیفیت مهربانی با مردم و قضاوت نکردن شدید آنها
دادن پول، غذا یا کمک به کسانی که به آن نیاز دارند یا سازمانی که این کار را انجام می دهد
خیریه نیز این باور است که باید به مردم کمک کرد
an organization that has the purpose of providing money or help to people who need it or that does something useful for society
سازمانی که هدفش تامین پول یا کمک به افرادی است که به آن نیاز دارند یا کاری مفید برای جامعه انجام می دهد
سازمان هایی مانند این وقتی که به عنوان یک گروه در نظر گرفته شوند
پول یا کمکی که به افرادی که به آن نیاز دارند داده می شود
From seven grateful clients, Project Open Hand soon grew to a charity serving eight thousand meals a day.
از هفت مشتری سپاسگزار، Project Open Hand به زودی به یک موسسه خیریه تبدیل شد که هشت هزار وعده غذایی در روز سرو می کرد.
التون جان برای تعدادی از موسسات خیریه ایدز مبارزه کرده است.
بسیاری از بیخانمانها آنقدر مغرور هستند که نمیتوانند درخواست خیریه کنند.
آنها قصد دارند برای خیریه 30 مایل پیاده روی کنند.
Last year BankAmerica casual dressers raised $ 1. 25 million for charity according to BankAmerica spokesman Russ Yarrow.
به گفته راس یارو، سخنگوی BankAmerica، سال گذشته، کمدهای غیر رسمی BankAmerica 1.25 میلیون دلار برای امور خیریه جمع آوری کردند.
این رویداد توسط حفاظت از دلفین ها، لوئیس الیور، که امیدوار است برای امور خیریه جمع آوری کند، حمایت می شود.
صلیبی ها علاوه بر جمع آوری چندین هزار پوند برای امور خیریه، 24 بر 14 پیروز شدند.
The National Childbirth Trust formed in 1956, is Britain's foremost charity concerned with education for parenthood.
صندوق ملی تولد فرزند، که در سال 1956 تشکیل شد، مهمترین مؤسسه خیریه بریتانیایی است که به آموزش برای والدین میپردازد.
مادرم برای خیریه های محلی کمک زیادی جمع آوری می کند.
همه موسسات خیریه بزرگ برای کمک به قربانیان فاجعه درخواست کمک مالی دارند.
مادر ترزا به خاطر اعمال فداکارانه خیریه خود توجه جهانی را به خود جلب کرد.
Booth described the large number of charities established by religious bodies in London in increasing numbers from the 1860s.
بوث تعداد زیادی موسسات خیریه را که توسط نهادهای مذهبی در لندن تأسیس شده بود، به تعداد فزاینده ای از دهه 1860 توصیف کرد.
وابستگی به خیریه به همان اندازه وابستگی به دولت تضعیف کننده است، اگر نه بیشتر.
The organization depends on charity and on volunteer workers who are prepared to give up their time.
این سازمان به خیریه و به کارگران داوطلبی وابسته است که آماده اند وقت خود را صرف کنند.
Porter spent his retirement years organizing charity golf tournaments throughout the United States.
پورتر سالهای بازنشستگی خود را صرف سازماندهی مسابقات گلف خیریه در سراسر ایالات متحده کرد.
این شرکت در 17 سال گذشته نزدیک به 70 میلیون دلار به موسسات خیریه کودکان اهدا کرده است.
تمام سود حاصل از این نمایشگاه صرف امور خیریه خواهد شد.
یک موسسه خیریه ثبت شده
بزرگترین موسسه خیریه کودکان در بریتانیا
بسیاری از موسسات خیریه برای کمک به قربانیان قحطی پول فرستادند.
این کنسرت برای خیریه های محلی پول جمع آوری می کند.
پدر و مادرم همیشه از موسسات خیریه حمایت می کردند.
یک موسسه خیریه برای افراد بی خانمان
بیشتر دوندگان در ماراتن لندن در حال جمع آوری پول برای امور خیریه هستند.
بخشی از عواید آن صرف امور خیریه شد.
خیلی به خیریه می دهید؟
یک رویداد خیریه (= سازماندهی شده برای دریافت پول برای امور خیریه)
تمام سود صرف امور خیریه می شود.
یک حراج خیریه / کنسرت / مسابقه فوتبال
او کارهای خیریه زیادی انجام می دهد.
زندگی کردن با کمک خیریه (= زندگی کردن با پولی که دیگران به دلیل فقیر بودن به شما می دهند)
مقاله او هیچ خیریه ای نسبت به دوستان سابقش نشان نداد.
او با صبر و حوصله پاسخ داد، صدقه ای بیش از آنچه که شایسته من بود.
مدرسه پول زیادی برای امور خیریه جمع آوری کرد.
مدرسه بیش از صد پوند برای امور خیریه جمع آوری کرد.
آنها انسان های مغروری هستند که صدقه را نمی پذیرند.
آنها پول ندارند و مجبورند از طریق خیریه زندگی کنند.
او حاضر نشد از طریق خیریه زندگی کند.
عواید حاصل از فروش این کارت ها به خیریه های محلی تعلق می گیرد (= داده می شود).
UNICEF is an international charity.
یونیسف یک موسسه خیریه بین المللی است.
یک موسسه خیریه تحقیقات سرطان
او کارهای زیادی را برای امور خیریه انجام می دهد.
مردم تمایل دارند در زمان کریسمس به (= پول به) خیریه بدهند.
آنها در شب اول یک اجرای خیریه برای جمع آوری پول برای تحقیقات ایدز انجام دادند.
ما به تعدادی از خیریه ها کمک می کنیم.
او از سر خیریه به پناهگاه های بی خانمان ها سر می زند.
درآمد حاصل از فروش این کارت ها به خیریه های محلی تعلق می گیرد.
این یک موسسه خیریه است که از ابتکارات هنری محلی حمایت می کند.
اعتماد
پایه
سرمایه
جنبش
علت
endowment
وقف
voluntary organization
سازمان داوطلبانه
charitable institution
موسسه خیریه
non-profit-making organization
سازمان غیر انتفاعی
non-profit organization
آژانس کمک رسانی
not-for-profit organization
سازمان کمک رسانی
بنیاد خیریه
صندوق خیریه
charitable foundation
دلیل خوب
charitable organization
علت شریف
charitable trust
سود
علت شایسته
noble cause
علت محترم
اعطا کردن
deserving cause
سازمان انگلستان
honorable cause
سازمان ایالات متحده
worthy cause
organisationUK
organizationUS
meanness
پست
miserliness
بخل
selfishness
خودخواهی
stinginess
مانع
hindrance
صدمه
جراحت
دزدی
stealing
گرفتن
taking
غیر خیریه
uncharitableness
نامهربانی
unkindness
صرفه جویی
parsimony
دلتنگی
penuriousness
نزدیکی
closeness
تنگی
tightness
تنگ دستی
tightfistedness
نیشگون گرفتن
pinching
ارزانی
cheapness
پنیر سازی
cheeseparing
طمع
greed
اکتسابی
acquisitiveness
حرص و آز
greediness
جسارت
covetousness
مینگی
avarice
چنگ زدن
minginess
عدم آزادی
parsimoniousness
nearness
graspingness
illiberality
avariciousness
thrift