dictatorial
dictatorial - دیکتاتوری
adjective - صفت
UK :
US :
یک دولت یا حاکم دیکتاتوری بر یک کشور قدرت کامل دارد
یک فرد دیکتاتور به روشی غیرمنطقی به دیگران می گوید که چه کاری انجام دهند
دوست داشتن دستور دادن
رئیس سنا نمی تواند دیکتاتور باشد.
His attitude has become increasingly dictatorial.
نگرش او به طور فزاینده ای دیکتاتوری شده است.
نگرش آنها نسبت به توده ها تحقیرآمیز، بلندپایه و در نهایت دیکتاتوری بود.
We could turn to the law for justice rather than depend on the mercurial whims of some benevolent or dictatorial boss.
ما میتوانیم برای عدالت به قانون روی بیاوریم، نه اینکه به هوسهای تندخویی یک رئیس خیرخواه یا دیکتاتور وابسته باشیم.
Without a dictatorial Coriolanus, Shakespeare's point about the implied threat to the republic is stated rather than felt.
بدون کوریولانوس دیکتاتوری، نکته شکسپیر در مورد تهدید ضمنی برای جمهوری بیان می شود نه احساس.
The Ministry of Trade was yesterday accused of being dictatorial in its plans for a new motorway in Kent.
وزارت بازرگانی دیروز متهم به دیکتاتوری در برنامه های خود برای بزرگراه جدید در کنت شد.
dictatorial parents
والدین دیکتاتور
یک رژیم فاسد و دیکتاتوری
پاشنه آشیل دولت را نشان داد - تمایلات بیش از حد دیکتاتوری آن.
a dictatorial ruler
یک حاکم دیکتاتور
یک رژیم دیکتاتوری
dictatorial behaviour
رفتار دیکتاتوری
او هنوز دوران حکومت دیکتاتوری سال های آخر استالین را به یاد دارد.
رهبر نظامی به تدریج قدرت های دیکتاتوری بیشتری را به دست گرفت.
او این پیشنهادها را «یکجانبه، خودسرانه و دیکتاتوری» توصیف کرد.
او نمی خواست خیلی دیکتاتور به نظر برسد.
او از رفتار دیکتاتوری او به ستوه آمده بود.
a dictatorial ruler/government
یک حاکم/حکومت دیکتاتور
پدرش بسیار دیکتاتور است.
domineering
سلطه گر
imperious
شاهانه
bossy
رئیس
authoritarian
اقتدارگرا
despotic
مستبد
oppressive
ظالم
overbearing
مغلوب
peremptory
بی چون و چرا
tyrannical
دست آهنی
iron-handed
خودکامه
autocratic
دراکونیایی
draconian
بلند دست
high-handed
مجستری
magisterial
رسمی
officious
جزمی
dogmatic
مشت آهنین
iron-fisted
اربابی
lordly
بیش از حد
overweening
سرکوبگر
repressive
دلخواه
arbitrary
معتبر
authoritative
خشن
autocratical
انعطاف ناپذیر
harsh
استادانه
inflexible
سفت و سخت
masterful
شدید
rigid
سخت گیرانه
strict
tyrannic
tyrannous
humble
فروتن
لیبرال
servile
خدمتگزار
suppliant
درخواست کننده
tolerant
متحمل
docile
مطیع
meek
حلیم
obedient
منفعل
passive
تسلیم شدن
submissive
التماس کردن
yielding
تضرع
pleading
نمازگزار
beseeching
دعا کننده
imploring
التماس کننده
supplicating
میل شدید به
begging
به حالت زانو زده
entreating
پست
prayerful
دموکراتیک
supplicant
متکبر
supplicatory
بی تکلف
craving
تابع
درمانده
ضعیف
lowly
حنایی کردن
unarrogant
unpretentious
subservient
helpless
fawning
