dictatorial

base info - اطلاعات اولیه

dictatorial - دیکتاتوری

adjective - صفت

/ˌdɪktəˈtɔːriəl/

UK :

/ˌdɪktəˈtɔːriəl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dictatorial] در گوگل
description - توضیح
  • a dictatorial government or ruler has complete power over a country


    یک دولت یا حاکم دیکتاتوری بر یک کشور قدرت کامل دارد

  • a dictatorial person tells other people what to do in an unreasonable way


    یک فرد دیکتاتور به روشی غیرمنطقی به دیگران می گوید که چه کاری انجام دهند

  • liking to give orders


    دوست داشتن دستور دادن

  • A Senate chairman cannot be dictatorial.


    رئیس سنا نمی تواند دیکتاتور باشد.

  • His attitude has become increasingly dictatorial.


    نگرش او به طور فزاینده ای دیکتاتوری شده است.

  • Their attitude towards the masses was condescending, high-handed and ultimately dictatorial.


    نگرش آنها نسبت به توده ها تحقیرآمیز، بلندپایه و در نهایت دیکتاتوری بود.

  • We could turn to the law for justice rather than depend on the mercurial whims of some benevolent or dictatorial boss.


    ما می‌توانیم برای عدالت به قانون روی بیاوریم، نه اینکه به هوس‌های تندخویی یک رئیس خیرخواه یا دیکتاتور وابسته باشیم.

  • Without a dictatorial Coriolanus, Shakespeare's point about the implied threat to the republic is stated rather than felt.


    بدون کوریولانوس دیکتاتوری، نکته شکسپیر در مورد تهدید ضمنی برای جمهوری بیان می شود نه احساس.

  • The Ministry of Trade was yesterday accused of being dictatorial in its plans for a new motorway in Kent.


    وزارت بازرگانی دیروز متهم به دیکتاتوری در برنامه های خود برای بزرگراه جدید در کنت شد.

  • dictatorial parents


    والدین دیکتاتور

  • a corrupt, dictatorial regime


    یک رژیم فاسد و دیکتاتوری

  • It showed up the Achilles heel of the government - its excessively dictatorial tendencies.


    پاشنه آشیل دولت را نشان داد - تمایلات بیش از حد دیکتاتوری آن.

example - مثال
  • a dictatorial ruler


    یک حاکم دیکتاتور

  • a dictatorial regime


    یک رژیم دیکتاتوری

  • dictatorial behaviour


    رفتار دیکتاتوری

  • He still remembers the dictatorial reign of Stalin's last years.


    او هنوز دوران حکومت دیکتاتوری سال های آخر استالین را به یاد دارد.

  • The military leader gradually assumed more and more dictatorial powers.


    رهبر نظامی به تدریج قدرت های دیکتاتوری بیشتری را به دست گرفت.

  • He described the proposals as ‘unilateral, arbitrary and dictatorial’.


    او این پیشنهادها را «یکجانبه، خودسرانه و دیکتاتوری» توصیف کرد.

  • He didn't want to seem too dictatorial.


    او نمی خواست خیلی دیکتاتور به نظر برسد.

  • She was fed up with his dictatorial attitude.


    او از رفتار دیکتاتوری او به ستوه آمده بود.

  • a dictatorial ruler/government


    یک حاکم/حکومت دیکتاتور

  • Her father is very dictatorial.


    پدرش بسیار دیکتاتور است.

synonyms - مترادف
  • domineering


    سلطه گر

  • imperious


    شاهانه

  • bossy


    رئیس

  • authoritarian


    اقتدارگرا

  • despotic


    مستبد

  • oppressive


    ظالم

  • overbearing


    مغلوب

  • peremptory


    بی چون و چرا

  • tyrannical


    دست آهنی

  • iron-handed


    خودکامه

  • autocratic


    دراکونیایی

  • draconian


    بلند دست

  • high-handed


    مجستری

  • magisterial


    رسمی

  • officious


    جزمی

  • dogmatic


    مشت آهنین

  • iron-fisted


    اربابی

  • lordly


    بیش از حد

  • overweening


    سرکوبگر

  • repressive


    دلخواه

  • arbitrary


    معتبر

  • authoritative


    خشن

  • autocratical


    انعطاف ناپذیر

  • harsh


    استادانه

  • inflexible


    سفت و سخت

  • masterful


    شدید

  • rigid


    سخت گیرانه


  • strict


  • tyrannic


  • tyrannous


antonyms - متضاد
  • humble


    فروتن


  • لیبرال

  • servile


    خدمتگزار

  • suppliant


    درخواست کننده

  • tolerant


    متحمل

  • docile


    مطیع

  • meek


    حلیم

  • obedient


    منفعل

  • passive


    تسلیم شدن

  • submissive


    التماس کردن

  • yielding


    تضرع

  • pleading


    نمازگزار

  • beseeching


    دعا کننده

  • imploring


    التماس کننده

  • supplicating


    میل شدید به

  • begging


    به حالت زانو زده

  • entreating


    پست

  • prayerful


    دموکراتیک

  • supplicant


    متکبر

  • supplicatory


    بی تکلف

  • craving


    تابع

  • on bended knee


    درمانده


  • ضعیف

  • lowly


    حنایی کردن


  • unarrogant


  • unpretentious


  • subservient


  • helpless



  • fawning


لغت پیشنهادی

asymmetrical

لغت پیشنهادی

resulting

لغت پیشنهادی

disturbances