doubly
doubly - دو برابر
adverb - قید
UK :
US :
خیلی بیشتر از حد معمول
به دو صورت یا به دو دلیل
دو برابر یا خیلی بیشتر
دو برابر مقدار یا درجه
این یک عمل سودمند مضاعف خواهد بود.
Here too the doubly forbidden relationship had its penalties.
اینجا هم رابطه ممنوعه مضاعف جریمه های خودش را داشت.
واضح بود که او باید دو برابر سخت کار کند.
Obviously the magistrates were trying to take more care with the girls before them whom they saw as doubly problematic.
بدیهی است که قاضیها سعی میکردند از دخترانی که پیش از خود آنها را مشکل مضاعف میدانستند مراقبت بیشتری کنند.
Or would the command of the amendment finally be winked at in which case the Constitution would be doubly trashed?
یا بالاخره به دستور اصلاحیه چشمک زده می شود که در این صورت قانون اساسی دوچندان خواهد شد؟
این موضوع در مورد الگوهای جریان زباله صنعتی آن صدق مضاعف دارد.
تا حدودی نیز در سال 1991 بدشانسی مضاعف داشتند.
وسایلی که می توانند روی هر دو سر بازی کنند می توانند در یک تور کبودی مفید باشند.
doubly difficult/hard/important
دو برابر دشوار / سخت / مهم
وقتی بیرون رفتم دو برابر مطمئن شدم که همه درها را قفل کرده ام.
من دوچندان جذب خانه شدم – به خاطر اندازه و موقعیتش.
نه برادرم و نه خواهرم نتوانستند به عروسی بیایند، که مایوس کننده مضاعف بود.
او به عنوان آهنگساز و به عنوان نوازنده پیانو دارای استعدادی مضاعف است.
یک بار