giving

base info - اطلاعات اولیه

giving - دادن

N/A - N/A

https://dictionary.cambridge.orgN/A

UK :

https://dictionary.cambridge.orgN/A

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giving] در گوگل
description - توضیح
  • kind caring, and generous


    مهربان، دلسوز و سخاوتمند


  • عمل فراهم کردن پول برای چیزی، به ویژه برای یک خیریه یا سایر اهداف خیر

  • But it seemed to Paige now that he was doing all the giving and she was taking without returning anything.


    اما حالا به نظر می رسید پیج همه چیز را انجام می دهد و او بدون پس دادن چیزی می گیرد.

  • The physical expression of female sexuality is her monthly period and its triumph lies in her giving birth.


    تجلی فیزیکی تمایلات جنسی زن دوره ماهانه اوست و پیروزی آن در زایمان اوست.

  • The plight of some 600 detainees acknowledged by the authorities was also giving cause for concern.


    وضعیت اسفبار حدود 600 زندانی که مقامات به آن اذعان دارند نیز باعث نگرانی شده است.


  • گوشت در برابر گوشت، فقط در ابتدا باعث آرامش و لذت می شود.

  • The latter involves the recipient of the memo in additional work whereas merely giving information does not.


    مورد دوم گیرنده یادداشت را در کارهای اضافی شامل می شود، در حالی که صرفاً دادن اطلاعات این کار را نمی کند.

  • For a Liberal Democrat to argue that giving institutions the power to run their own affairs is a centralising measure is extraordinary.


    برای یک لیبرال دموکرات این استدلال که اعطای قدرت به نهادها برای اداره امور خود یک اقدام متمرکز کننده است، فوق العاده است.

  • Manion felt comfortable with the pitch he was giving Karen.


    مانیون با زمینی که به کارن می داد احساس راحتی می کرد.

  • Education is not just about giving people the facts.


    آموزش فقط ارائه حقایق به مردم نیست.

example - مثال
  • Corporate giving has declined markedly since the beginning of the recession.


    اعطای شرکت ها از ابتدای رکود به میزان قابل توجهی کاهش یافته است.

  • Charitable giving can usually be offset against tax.


    کمک های خیریه معمولاً می تواند با مالیات جبران شود.

synonyms - مترادف
  • generous


    سخاوتمندانه

  • altruistic


    نوع دوست

  • charitable


    خیریه

  • beneficent


    سودمند

  • benevolent


    خیراندیش

  • magnanimous


    بزرگوار

  • philanthropic


    بشردوستانه

  • unselfish


    بی خود

  • thoughtful


    متفکر

  • bighearted


    سخاوتمند

  • freehanded


    دست آزاد

  • freehearted


    آزاد دل

  • openhanded


    دست باز

  • unsparing


    بی دریغ

  • unstinting


    بی وقفه

  • big-hearted


    از خود گذشتگی

  • free-handed


    بی غرض

  • open-handed


    بزرگ دل

  • self-sacrificing


    بخشنده

  • ungrudging


    نوع

  • greathearted


    لیبرال

  • munificent


    رایگان


  • محبت آمیز


  • با ملاحظه

  • bounteous


    دلسوز

  • bountiful


    انسانی


  • kindly


  • considerate


  • compassionate


  • humane


antonyms - متضاد
  • inconsiderate


    بی ملاحظه

  • selfish


    خود خواه

  • ungiving


    بی بخشش

  • thoughtless


    بی فکر

  • unthinking


    بی توجه

  • uncaring


    غافل

  • heedless


    بدون در نظر گرفتن

  • unmindful


    غیر حساس


  • بی تدبیر

  • insensitive


    غیر خیریه

  • tactless


    حریص

  • uncharitable


    نامهربان

  • greedy


    خود محوری

  • unkind


    خود شیدایی

  • egocentric


    خودخواه

  • egomaniacal


    خود پسندی

  • egotistic


    خسیس

  • egotistical


    خود شیفته

  • miserly


    ایالات متحده خود محور

  • self-absorbed


    خود محور انگلستان

  • self-centeredUS


    خود دوست داشتنی

  • self-centredUK


    احترام به خود

  • self-loving


    خودخواهی

  • self-obsessed


    خود خدمتی

  • self-regarding


    منظور داشتن

  • self-seeking


    خود نگران

  • self-serving


    بی ادب


  • self-concerned


  • egoistic


  • discourteous


لغت پیشنهادی

excessive

لغت پیشنهادی

affiliated

لغت پیشنهادی

diskettes