baton

base info - اطلاعات اولیه

baton - باتوم

noun - اسم

/bəˈtɑːn/

UK :

/ˈbætɒn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [baton] در گوگل
description - توضیح
  • a short thin stick used by a conductor (=the leader of a group of musicians) to direct the music


    یک چوب نازک کوتاه که توسط رهبر ارکستر (=رهبر گروهی از نوازندگان) برای هدایت موسیقی استفاده می شود


  • یک چوب سبک کوتاه که در طول مسابقه از فردی به فرد دیگر منتقل می شود


  • یک چوب ضخیم کوتاه که توسط یک افسر پلیس به عنوان سلاح استفاده می شود


  • چوب کوتاهی که به نشانه دفتر یا درجه مخصوص حمل می شود

  • a light metal stick that is spun and thrown into the air by a majorette


    یک چوب فلزی سبک که توسط ماژورت چرخیده و به هوا پرتاب می شود

  • a stick used by a conductor (= person who controls the performance of a group of musicians) to show the speed of the music


    چوبی که رهبر ارکستر (= شخصی که اجرای گروهی از نوازندگان را کنترل می کند) برای نشان دادن سرعت موسیقی استفاده می کند.

  • a stick that is passed from one runner to another in a relay race


    چوبی که در مسابقه رله از یک دونده به دونده دیگر منتقل می شود

  • a hollow metal stick that a majorette or drum major turns and throws while marching


    یک چوب فلزی توخالی که یک ماژورت یا طبل در هنگام راهپیمایی می چرخد ​​و پرتاب می کند


  • یک چوب ضخیم و سنگین که توسط افسران پلیس به عنوان سلاح استفاده می شود


  • ضربه زدن به کسی یا چیزی با باتوم پلیس

  • any of various specially designed sticks used in races, to lead a group of musicians, or thrown in the air by people who are marching


    هر یک از چوب های مختلف طراحی شده خاص که در مسابقات، برای رهبری گروهی از نوازندگان استفاده می شود، یا توسط افرادی که در حال راهپیمایی هستند به هوا پرتاب می شوند.

example - مثال
  • a baton charge (= one made by police carrying batons, to force a crowd back)


    باتوم (= باتوم ساخته شده توسط پلیس با حمل باتوم، برای وادار کردن جمعیت به عقب)

  • The orchestra played brilliantly under Previn’s baton.


    ارکستر زیر دست پروین به طرز درخشانی نواخت.

  • to pass/hand over the baton


    باتوم را رد کردن/دست دادن

  • The President handed over the baton (= passed responsibility) to his successor.


    رئیس جمهور باتوم (= مسئولیت) را به جانشین خود سپرد.

  • Five people were injured in the baton charge.


    پنج نفر بر اثر باتوم مجروح شدند.

  • The police were ordered to draw their batons and disperse the crowd.


    به پلیس دستور داده شد که باتوم خود را بکشد و جمعیت را متفرق کند.

  • He tapped his baton on the music stand to get everyone's attention.


    باتومش را روی پایه موسیقی زد تا توجه همه را جلب کند.

  • The orchestra made the recording under the baton of a young German conductor.


    این ارکستر زیر نظر یک رهبر ارکستر جوان آلمانی ضبط را انجام داد.

  • He suffered a head wound when he was allegedly batoned by an officer.


    او زمانی که گفته می شود توسط یک افسر با باتوم خورده از ناحیه سر زخمی شده است.

  • She twirls a baton as the parade passes by.


    او با عبور از رژه باتوم را می چرخاند.

  • He waves his fork like a conductor’s baton.


    چنگال خود را مانند باتوم هادی تکان می دهد.

synonyms - مترادف

  • باشگاه


  • چوب

  • truncheon


    چماق

  • cudgel


    کارکنان


  • خفاش

  • bat


    گلوله

  • bludgeon


    نیشکر

  • cane


    گرز

  • mace


    چوب شب

  • nightstick


    میله

  • rod


    شیلاق

  • shillelagh


    سهام


  • باستیناد

  • bastinade


    باستینادو

  • bastinado


    بیلی

  • billy


    بلک جک

  • blackjack


    خم کردن

  • crook


    قطب


  • پله

  • rung


    شیره

  • sap


    شیلاله

  • shillalah


    وادی

  • waddy


    چوبدستی

  • wand


    cosh

  • cosh


    صرف


  • پاتو

  • patu


    عصای ایالات متحده

  • scepterUS


    sceptreUK

  • sceptreUK


    بیلی کلاب

  • billy club


    اشاره گر

  • pointer


antonyms - متضاد

  • سنگ


  • سنگریزه

  • pebble


لغت پیشنهادی

lengthen

لغت پیشنهادی

press

لغت پیشنهادی

alarmingly