acting

base info - اطلاعات اولیه

acting - بازیگری

noun - اسم

/ˈæktɪŋ/

UK :

/ˈæktɪŋ/

US :

family - خانواده
act
عمل کنید
action
عمل
inaction
بی عملی
activity
فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
reaction
واکنش
interaction
اثر متقابل
overacting
بیش فعالی
active
فعال
inactive
غیر فعال
overact
بیش از حد عمل کنید
actively
به طور فعال
google image
نتیجه جستجوی لغت [acting] در گوگل
description - توضیح
  • the job or skill of performing in plays and films


    شغل یا مهارت بازی در نمایشنامه و فیلم


  • کسی که یک کار مهم را انجام می دهد در حالی که فرد معمولی آنجا نیست یا تا زمانی که فرد جدیدی برای آن کار انتخاب شود

  • the job of performing in films or plays


    شغل بازی در فیلم یا نمایشنامه


  • کسی که یک کار را برای مدت کوتاهی انجام می دهد در حالی که شخصی که معمولاً آن کار را انجام می دهد آنجا نیست

  • temporarily performing someone else's duties


    انجام موقت وظایف شخص دیگری


  • انجام یک کار برای مدت کوتاهی در حالی که شخصی که معمولاً آن کار را انجام می دهد آنجا نیست

  • Under acting captain Neil Fairbrother, they managed 48 overs in the 205 minutes allowed for 55 overs.


    تحت هدایت کاپیتان نیل فیبربرادر، آنها 48 اور را در 205 دقیقه مجاز برای 55 اور انجام دادند.

  • While Kershaw was in the hospital Saunders became acting chairman.


    زمانی که کرشاو در بیمارستان بود، ساندرز به عنوان رئیس موقت انتخاب شد.

  • Mrs Hamilton has been appointed acting head of the school until a permanent replacement can be found.


    خانم همیلتون به عنوان سرپرست مدرسه منصوب شده است تا زمانی که جایگزین دائمی پیدا شود.

  • Mr. and Mrs. Dawes were the acting master and matron, and they were not universally popular.


    آقا و خانم داوز استاد و مربی بازیگری بودند و محبوبیت جهانی نداشتند.

  • His acting successor is the authority's planning director Mr John Harrhy, brother of Gordon.


    جانشین او، مدیر برنامه‌ریزی سازمان، آقای جان هری، برادر گوردون است.

example - مثال
  • She started her acting career while still at school.


    او فعالیت بازیگری خود را از دوران تحصیل آغاز کرد.

  • I did quite a lot of acting when I was at college.


    زمانی که در دانشگاه بودم بازیگری زیادی انجام دادم.

  • The film is spoiled by some very wooden acting.


    فیلم توسط برخی بازیگران بسیار چوبی خراب شده است.

  • The game's voice acting is excellent.


    صداگذاری بازی عالی است.

  • He wants to get into acting.


    او می خواهد وارد عرصه بازیگری شود.

  • He'll be the acting director until they can appoint a permanent one.


    او تا زمانی که یک مدیر دائمی منصوب کنند، سرپرست خواهد بود.

  • Ms. Lopez-Smith will be the acting treasurer.


    خانم لوپز اسمیت بازیگر نقش خزانه داری خواهد بود.


  • فیشر در حالی که جستجو برای نام بردن یک کارگردان دائمی در حال انجام است، به عنوان بازیگر نقش آفرینی خواهد کرد

synonyms - مترادف
  • provisional


    موقت


  • توقفگاه

  • interim


    بداهه

  • stopgap


    انتقالی

  • provisory


    تغییر

  • provisionary


    مداخله می کند

  • improvised


    جانشین

  • transitional


    متناوب

  • changeover


    کوتاه مدت

  • intervening


    حرفه ای

  • surrogate


    آگهی موقت

  • alternate


    pro tempore

  • short-term


    سرایدار

  • pro tem


    پرکردن

  • ad interim


    ساختن

  • pro tempore


    کار کردن

  • makeshift


    خشن و آماده

  • caretaker


    جایگزین

  • fill-in


    چسب زخم

  • make-do


    مشروط


  • اضطراری

  • rough-and-ready


    آزمایشی

  • impromptu


    ناپایدار

  • substitute


  • stand-in


  • band-aid


  • conditional


  • contingent



  • tentative


  • impermanent


antonyms - متضاد

  • دائمی


  • بلند مدت

  • fixed


    درست شد

  • permanently


    به طور دائم

  • definite


    قطعی


  • مسلم - قطعی

  • perennial


    چند ساله

  • eternal


    ابدی

  • indefinite


    نامعین

  • indelible


    پاک نشدنی

  • lifelong


    مادام العمر


  • جامد

  • steadfast


    ثابت قدم

  • ineradicable


    غیر قابل ریشه کن کردن


  • امن است


  • محکم

  • perpetual


    همیشگی

  • indissoluble


    غیر قابل تجزیه


  • برای همیشه

  • durable


    بادوام

  • irreparable


    غیر قابل جبران

  • imperishable


    فنا ناپذیر

  • endless


    بی پایان

  • set


    تنظیم

  • abiding


    ماندگار

  • perdurable


    ایجاد

  • lasting


    تغییرناپذیر

  • established


    غیر قابل برگشت

  • immutable


    مداوم

  • irreversible


  • persistent


لغت پیشنهادی

outraged

لغت پیشنهادی

science

لغت پیشنهادی

under