acting
acting - بازیگری
noun - اسم
UK :
US :
شغل یا مهارت بازی در نمایشنامه و فیلم
someone who does an important job while the usual person is not there or until a new person is chosen for the job
کسی که یک کار مهم را انجام می دهد در حالی که فرد معمولی آنجا نیست یا تا زمانی که فرد جدیدی برای آن کار انتخاب شود
شغل بازی در فیلم یا نمایشنامه
کسی که یک کار را برای مدت کوتاهی انجام می دهد در حالی که شخصی که معمولاً آن کار را انجام می دهد آنجا نیست
temporarily performing someone else's duties
انجام موقت وظایف شخص دیگری
انجام یک کار برای مدت کوتاهی در حالی که شخصی که معمولاً آن کار را انجام می دهد آنجا نیست
Under acting captain Neil Fairbrother, they managed 48 overs in the 205 minutes allowed for 55 overs.
تحت هدایت کاپیتان نیل فیبربرادر، آنها 48 اور را در 205 دقیقه مجاز برای 55 اور انجام دادند.
زمانی که کرشاو در بیمارستان بود، ساندرز به عنوان رئیس موقت انتخاب شد.
Mrs Hamilton has been appointed acting head of the school until a permanent replacement can be found.
خانم همیلتون به عنوان سرپرست مدرسه منصوب شده است تا زمانی که جایگزین دائمی پیدا شود.
آقا و خانم داوز استاد و مربی بازیگری بودند و محبوبیت جهانی نداشتند.
جانشین او، مدیر برنامهریزی سازمان، آقای جان هری، برادر گوردون است.
او فعالیت بازیگری خود را از دوران تحصیل آغاز کرد.
زمانی که در دانشگاه بودم بازیگری زیادی انجام دادم.
فیلم توسط برخی بازیگران بسیار چوبی خراب شده است.
صداگذاری بازی عالی است.
او می خواهد وارد عرصه بازیگری شود.
او تا زمانی که یک مدیر دائمی منصوب کنند، سرپرست خواهد بود.
خانم لوپز اسمیت بازیگر نقش خزانه داری خواهد بود.
فیشر در حالی که جستجو برای نام بردن یک کارگردان دائمی در حال انجام است، به عنوان بازیگر نقش آفرینی خواهد کرد
provisional
موقت
توقفگاه
interim
بداهه
stopgap
انتقالی
provisory
تغییر
provisionary
مداخله می کند
improvised
جانشین
transitional
متناوب
changeover
کوتاه مدت
intervening
حرفه ای
surrogate
آگهی موقت
alternate
pro tempore
short-term
سرایدار
pro tem
پرکردن
ad interim
ساختن
pro tempore
کار کردن
makeshift
خشن و آماده
caretaker
جایگزین
fill-in
چسب زخم
make-do
مشروط
اضطراری
rough-and-ready
آزمایشی
impromptu
ناپایدار
substitute
stand-in
band-aid
conditional
contingent
tentative
impermanent
دائمی
بلند مدت
fixed
درست شد
permanently
به طور دائم
definite
قطعی
مسلم - قطعی
perennial
چند ساله
eternal
ابدی
indefinite
نامعین
indelible
پاک نشدنی
lifelong
مادام العمر
جامد
steadfast
ثابت قدم
ineradicable
غیر قابل ریشه کن کردن
امن است
محکم
perpetual
همیشگی
indissoluble
غیر قابل تجزیه
برای همیشه
durable
بادوام
irreparable
غیر قابل جبران
imperishable
فنا ناپذیر
endless
بی پایان
تنظیم
abiding
ماندگار
perdurable
ایجاد
lasting
تغییرناپذیر
established
غیر قابل برگشت
immutable
مداوم
irreversible
persistent