adopted

base info - اطلاعات اولیه

adopted - به تصویب رسید

adjective - صفت

/əˈdɑːptɪd/

UK :

/əˈdɒptɪd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adopted] در گوگل
description - توضیح
  • an adopted child has been legally made part of a family that he or she was not born into


    فرزند خوانده به طور قانونی عضو خانواده ای شده است که در آن متولد نشده است

  • your adopted country is one that you have chosen to live in permanently


    کشور مورد قبول شما کشوری است که شما آن را برای زندگی دائم انتخاب کرده اید

  • An adopted child has been legally taken by another family to be taken care of as their own child


    یک فرزند خوانده به طور قانونی توسط خانواده دیگری گرفته شده است تا به عنوان فرزند خود از او مراقبت شود

  • An adopted country is one where someone chooses to live although they were not born there


    کشور پذیرفته شده کشوری است که در آن کسی زندگی می‌کند، اگرچه در آنجا متولد نشده است

  • (of a road etc.) owned and maintained (= kept in good condition) by a local government


    (از یک جاده و غیره) در مالکیت و نگهداری (= در وضعیت خوبی نگه داشته شده) توسط یک دولت محلی

  • If we believe this I think it makes the challenge of bringing up adopted children an easier task.


    اگر این را باور کنیم، فکر می‌کنم چالش تربیت فرزندان خوانده را آسان‌تر می‌کند.

  • He had been roaming New Orleans, his adopted city for two days.


    او دو روز بود که در نیواورلئان، شهر خوانده‌اش، پرسه می‌زد.

  • The couple split up after Farrow saw nude pictures of her adopted daughter Soon-Yi Previn, 21, taken by Allen.


    این زوج پس از اینکه فارو تصاویر برهنه دختر خوانده اش سون یی پروین 21 ساله را دید که توسط آلن گرفته شده بود از هم جدا شدند.

  • Robbie had never met any of Caro's adopted family.


    رابی هرگز با هیچ یک از خانواده‌های کارو ملاقات نکرده بود.

  • Even Bush's adopted home state of Texas gave Clinton a five percent lead.


    حتی ایالت بوش، تگزاس، به کلینتون پنج درصد برتری داد.

  • But Dan Crawley's adopted niece clearly shared Henry's faith in the equine world.


    اما خواهرزاده خوانده دن کرولی به وضوح اعتقاد هنری به دنیای اسب ها را داشت.

  • The Browns have one adopted son.


    براون ها یک پسر خوانده دارند.

example - مثال
  • Danny is their adopted son.


    دنی پسر خوانده آنهاست.

  • They've got two adopted children and one of their own.


    آنها دو فرزند خوانده و یکی از خودشان دارند.

  • Spain is my adopted country.


    اسپانیا کشور پذیرفته شده من است.

  • An adopted highway is maintained at public expense.


    یک بزرگراه پذیرفته شده با هزینه عمومی نگهداری می شود.

synonyms - مترادف
  • took


    گرفت

  • accomplished


    انجام شده است

  • achieved


    به دست آورد

  • earned


    به دست آورده

  • received


    اخذ شده

  • won


    برنده شد

  • accepted


    پذیرفته شده

  • attained


    رسیده است

  • reached


    گل زد

  • scored


    فرود آمد

  • acquired


    به دست آمده

  • landed


    تهیه شده است

  • obtained


    امن شده است

  • procured


    گیر کرده

  • secured


    فرض

  • snagged


    بسته بندی شده

  • assumed


    آمد

  • bagged


    جمع آوری شده

  • came by


    بدست آورد

  • collected


    توری شده

  • gained


    متوجه آمریکا شد

  • got


    به پایان رسید

  • grabbed


    برداشت

  • netted


    درو کرد

  • realizedUS


    درو کردن

  • consummated


    اسکوپ زد

  • picked up


    وارد کرد

  • reaped


  • reapt


  • scooped


  • brought in


antonyms - متضاد
  • failed


    ناموفق

  • blundered


    اشتباه گرفته

  • flopped


    شکست خورد

  • fell


    سقوط

  • felled


    سقوط کرد

  • bombed


    بمباران شد

  • fizzled


    گاز گرفته

  • floundered


    دست و پا زد

  • folded


    تا شده

  • slipped


    لیز خورد

  • fluffed


    کرک شده

  • flunked


    پرتاب کرد

  • foundered


    تاسیس کرد

  • missed


    از دست رفته

  • fell flat


    صاف افتاد

  • fell short


    کوتاه آمد


  • از دست داده

  • missed the mark


    علامت را از دست داد

لغت پیشنهادی

access

لغت پیشنهادی

bedroom

لغت پیشنهادی

cuts