attending
attending - شرکت کردن
N/A - N/A
UK :
US :
فاعل فاعل از مراجعه كردن
رفتن به یک رویداد، مکان و غیره
به طور رسمی و معمولاً به طور منظم به یک مکان بروید
توجه کردن به آنچه کسی می گوید
برای ارائه خدمات به کسی، به ویژه به عنوان بخشی از شغل خود
به عنوان یک نتیجه و در همان زمان اتفاق بیفتد
بیش از دویست نفر در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند.
جلسه پنجم است و امیدواریم همه شرکت کنند.
فرزندان شما در کدام مدرسه تحصیل می کنند؟
من یک یا دو ماه در کلاس ها / سمینارها / سخنرانی ها شرکت کردم.
می ترسم به آنچه گفته می شد توجه نکرده باشم.
ملکه با حضور بانوان در انتظار او بود.
تبلیغاتی که در یک حرفه در تلویزیون شرکت می کند
attendant
خدمتکار
حاضر
در دسترس
که در
ministering
خدمت کردن
ministrant
وزیر
در دست
in attendance
در حضور
اینجا
در نزدیکی
نزدیک
existent
موجود
آنجا
نزدیک در دست
در کشتی
روی دست
در عرشه
خانه
داخل
در داخل خانه
داخل اتاق
indoors
در خانه
مجاور
صحنه را ساخته است
آنجا با زنگ
adjacent
در محل
در نمایش
on-the-spot