bogey

base info - اطلاعات اولیه

bogey - ابله

noun - اسم

/ˈbəʊɡi/

UK :

/ˈbəʊɡi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bogey] در گوگل
description - توضیح

  • وقتی یک شوت بیشتر از برابر (=تعداد معمول شوت) می زنید تا توپ را به سوراخ گلف ببرید.


  • مشکل یا موقعیت دشواری که شما را مضطرب می کند


  • یک تکه مخاط از داخل بینی شما

  • a bogeyman


    یک بوگی

  • in golf the act of getting the ball into the hole in one shot (= hit) more than par (= the expected number) for that hole


    در گلف، عمل وارد کردن توپ به سوراخ در یک ضربه (= ضربه) بیشتر از برابر (= عدد مورد انتظار) برای آن سوراخ


  • چیزی که اغلب بدون دلیل باعث ترس در بین بسیاری از مردم می شود

  • a piece of dried mucus from inside the nose


    یک تکه مخاط خشک شده از داخل بینی

  • (in golf) to score a bogey for a particular hole


    (در گلف) برای به ثمر رساندن یک بوگی برای یک سوراخ خاص

  • something feared, esp. when the fear is not based on reason


    چیزی که می ترسید، به ویژه وقتی ترس مبتنی بر عقل نباشد

  • Then I three-putted the sixteenth for a bogey.


    سپس شانزدهم را برای یک بوگی سه گذاشتم.

  • But Irwin missed his birdie attempt and Morgan tapped in a bogey to win.


    اما ایروین تلاش خود برای پرنده را از دست داد و مورگان برای برنده شدن به یک بوگی ضربه زد.

  • Ed Sneed wilted in 1979, taking a bogey five when a par would have won.


    اد اسنید در سال 1979 پژمرده شد و در حالی که یک همتراز می توانست برنده می شد، یک بوژی پنج گرفت.

  • Besides the eagle, Leonard made four birdies and only one bogey.


    لئونارد علاوه بر عقاب، چهار پرنده و فقط یک باوچه ساخت.

  • There Leonard recorded a birdie and Mickelson had a 3-putt bogey.


    در آنجا، لئونارد یک پرنده را ضبط کرد و میکلسون یک بوگی 3 پرتاب داشت.

  • From being the bogey of bankers, we are becoming the bankers' friend.


    ما از بوغ بانکداران، دوست بانکداران می شویم.

example - مثال
  • the bogey of unemployment


    غول بیکاری

  • He bogeyed the sixth, but birdied the seventh.


    او ششمین را بوژی کرد، اما هفتمین را پرنده کرد.

  • Too many economists are scared by the bogey of inflation he says.


    او می‌گوید بسیاری از اقتصاددانان از تورم می‌ترسند.

synonyms - مترادف

  • روح

  • phantom


    فانتوم


  • ظهور

  • apparition


    ترساندن

  • spook


    spectreUK

  • spectreUK


    wraith

  • wraith


    سایه


  • خیال

  • phantasm


    specterUS

  • specterUS


    چشم انداز


  • poltergeist


  • جن

  • poltergeist


    بازدید کننده

  • sprite


    خیال پردازی

  • visitant


    خالی از سکنه

  • fantasm


    متریال سازی انگلستان

  • haunt


    تحقق ایالات متحده

  • materialisationUK


    هت کردن

  • materializationUS


    ایدولون

  • hant


    دیو

  • eidolon


    بوگی

  • demon


    گوبلین

  • bogeyman


    ترول

  • hobgoblin


    جانور

  • goblin


    شیطان

  • troll


    بد

  • beast


    موجود

  • devil


  • imp


  • phantasma



antonyms - متضاد

  • بودن


  • واقعیت

  • brightness


    روشنایی


  • سبک

  • actuality


    واقعی بودن


  • حقیقت

  • certainty


    یقین - اطمینان - قطعیت


  • فرشته

  • angel


    خداوند

  • god


    جان دادن

  • animate


    شکاف

  • gap


    مادی بودن

  • materiality


    جسمانی بودن

  • corporeality


لغت پیشنهادی

notoriously

لغت پیشنهادی

untrue

لغت پیشنهادی

baseband chip