bosom

base info - اطلاعات اولیه

bosom - سینه

noun - اسم

/ˈbʊzəm/

UK :

/ˈbʊzəm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bosom] در گوگل
description - توضیح
  • the front part of a woman’s chest


    قسمت جلویی سینه زن

  • a woman’s breast


    سینه یک زن

  • a word meaning someone’s feelings and emotions, used especially when these are bad or unpleasant


    کلمه ای به معنای احساسات و عواطف شخصی است، مخصوصاً زمانی که این احساسات بد یا ناخوشایند هستند

  • a woman's breast or breasts


    سینه یا سینه زن

  • the front of a person's chest especially when thought of as the centre of human feelings


    جلوی قفسه سینه یک فرد، به ویژه هنگامی که به عنوان مرکز احساسات انسانی در نظر گرفته شود

  • a woman’s breasts or the front of a person’s chest esp. when thought of as the center of human feelings


    سینه های یک زن یا جلوی سینه یک فرد، به طور مثال. زمانی که به عنوان مرکز احساسات انسان در نظر گرفته می شود

  • The bosom of a group is the middle of it


    سینه یک گروه وسط آن است

  • It is now that man contemplates, for it is now that the sea is a bosom friend.


    اکنون است که انسان می اندیشد، زیرا اکنون است که دریا دوستی در آغوش دارد.

  • She was breathing more quickly now and her bosom was again rising and falling defiantly.


    او اکنون با سرعت بیشتری نفس می‌کشید و سینه‌اش دوباره به طرز سرکشی بالا و پایین می‌رفت.

  • But she looks troubled, unsure of herself - perhaps because her bosom is merely average one has seen bigger.


    اما او آشفته به نظر می رسد و از خودش مطمئن نیست - شاید به این دلیل که سینه اش فقط متوسط ​​است، آدم بزرگتر دیده است.

  • Daniel harbored bitterness and anger in his bosom.


    دانیال تلخی و خشم را در آغوش خود داشت.

  • Whatever swells as a result it's unlikely to be the Mellor bosom.


    هر چه در نتیجه متورم شود، بعید است که سینه ملور باشد.

  • He was still my friend my bosom friend.


    او هنوز دوست من بود، دوست من.

  • Half the stiff bosom shirts worn nowadays, the laundry is due on them yet.


    نیمی از پیراهن‌های سفتی که امروزه پوشیده می‌شوند، هنوز باید لباس‌های شسته شده روی آن‌ها قرار گیرد.

  • I am taking you to my home into the very bosom of my family.


    من تو را به خانه خود می برم، در آغوش خانواده ام.

example - مثال
  • her ample bosom


    سینه وسیع او

  • She pressed him to her bosom.


    او را به آغوشش فشار داد.

  • Her bosom rose and fell; she was out of breath from keeping up with him.


    سینه اش بالا رفت و پایین آمد. نفسش از ادامه دادن با او بند آمده بود.

  • She clutched her son tightly to her bosom.


    پسرش را محکم به آغوشش گرفت.

  • a rose pinned to her bosom


    گل رز به سینه او چسبانده شده است


  • تا در آغوش خانواده زندگی کنی

  • They were welcomed into the bosom of the Church.


    آنها در آغوش کلیسا پذیرفته شدند.

  • a large/ample bosom (= large breasts)


    سینه بزرگ (= سینه های بزرگ)

  • The dress showed the top of my bosoms.


    لباس بالای سینه ام را نشان می داد.

  • A dark jealousy stirred in his bosom.


    حسادت تاریکی در آغوشش موج می زد.

  • My bosom swelled with pride.


    سینه ام از غرور متورم شد.

  • He felt safe in the bosom of his family.


    او در آغوش خانواده احساس امنیت می کرد.

synonyms - مترادف

  • قفسه سینه

  • breasts


    سینه ها

  • bust


    نیم تنه

  • knockers


    کوبنده ها

  • melons


    خربزه

  • boobs


    جوانان

  • tits


    بوبی ها

  • boobies


    دختران

  • titties


    بازوکا

  • bazookas


    جوبی ها

  • jubblies


    حباب ها

  • bubbies


    کره های زمین

  • globes


    گوی ها

  • orbs


    باپس

  • baps


    بازوم ها

  • bazooms


    بریستول

  • bristols


    کاسابا

  • casabas


    چارلیز

  • charlies


    چیچی ها

  • chichis


    کوزه ها

  • jugs


    مامان

  • mammae


    نورکس

  • norks


    حفر می کند

  • dugs


    برجستگی

  • embonpoint


    هوترها

  • hooters


    پاپس

  • paps


    جلو


  • پستان


  • دندانه دار کردن

  • rack


    پستانک ها

  • teats


antonyms - متضاد
  • exteriority


    بیرونی


  • خارج از


  • بدن

  • physicality


    جسمانی

لغت پیشنهادی

hanna

لغت پیشنهادی

offsets

لغت پیشنهادی

genetics