brilliance
brilliance - درخشش
noun - اسم
UK :
US :
سطح بسیار بالایی از هوش یا مهارت
روشنایی بسیار عالی
مهارت یا هوش عالی
روشنایی زیاد نور یا رنگ
روشنایی رنگ
هوش یا مهارت عالی
آسمان صاف بود و نور خورشید درخشندگی و شدتی داشت که سرش را می چرخاند.
His reputation was founded on his organizational abilities and his acknowledged brilliance as a leader of men.
شهرت او بر اساس توانایی های سازمانی و درخشش شناخته شده او به عنوان یک رهبر مردان است.
در بالا، سواحل ابر از هم جدا شده بودند: ماه درخشش آبی غرق در خود را بر زمین ریخت.
گوشهای کنار چشمهای میپیچم، گل رز را میبینم که در درخششش نورانی شده است.
از هر ده کودک اوتیستیک یک نمونه از برلیانس دیده می شود.
می توانم به بچه هایی فکر کنم که اکنون در سطحی از درخشش کار می کنند و در آن دسته قرار می گیرند.
But giant tubeworms are 6-foot-long expletives, shouts of brilliance, startling in their vivid simplicity and exposure.
اما کرمهای لولهای غولپیکر، افراطیهایی به طول 6 فوت هستند، فریادهایی از درخشش، که در سادگی و نوردهی واضح خود شگفتانگیز هستند.
درخشش و شجاعت را به یکدیگر تبریک گفتیم.
درخشش ادی برای او نمرات برتر در آزمون ورودی هاروارد به ارمغان آورد.
درخشش هندریکس به عنوان یک گیتاریست راک هرگز مشابه نبوده است.
There were flashes of brilliance from the soloists, but generally the playing and singing lacked sparkle.
درخشش هایی از تکنوازان وجود داشت، اما به طور کلی نوازندگی و آواز فاقد درخشش بود.
درخشش فنی فیلم های بعدی او
academic brilliance
درخشش تحصیلی
آنها از درخشش شعله کور شدند.
اولین رمان او نشانه هایی از درخشش را نشان داد.
تا به حال ندیده بودم که الماس با این درخشش بدرخشد.
the sun’s brilliance
درخشش خورشید
تعداد کمی از مردم می خواهند در مورد درخشش فرزند شما بشنوند.
brightness
روشنایی
radiance
درخشندگی
dazzle
خیره شدن
luminosity
lustreUK
lustreUK
سوسو زدن
gleam
درخشیدن
effulgence
طراوت
بره خوردگی
illumination
درخشش
refulgence
فلاش
lambency
زرق و برق
glow
splendourUK
sparkle
splendorUS
luminousness
lusterUS
flash
سبکی
glitter
candourUK
splendourUK
صادقانه آمریکا
splendorUS
آتش
lustrousness
شدت
lusterUS
پرتو
lightness
زنده بودن
candourUK
candorUS
sheen
blaze
brilliancy
luminance
beam
vividness
resplendence
تاریکی
dullness
کسلی
blackness
سیاهی
تاریک
dulness
کسالت
duskiness
تیرگی
dimness
ابهام
gloom
رنگ پریدگی
obscurity
حماقت
paleness
قایم شدن
stupidity
واقعیت
hiding
مات
غمگینی
matte
ابری
sadness
عروضی
cloudiness
زشتی
prosaicness
تصور غلط
ugliness
سوء تفاهم
misconception
پوزخند
misunderstanding
تاریکی زمین
grin
سایه
vagueness
تاریکی مطلق
سایه ها
murkiness
shadiness
gloominess
shadowiness
shadows