disconnection
disconnection - قطع ارتباط
noun - اسم
UK :
US :
the action of unfastening something especially breaking the connection between a device or piece of equipment and an electricity gas or water supply or the internet, etc.
عمل باز کردن بست، مخصوصاً قطع شدن ارتباط بین یک وسیله یا یک وسیله با منبع برق، گاز یا آب، یا اینترنت و غیره.
the action of stopping the supply of a service such as electricity gas water or phone to a place especially because money has not been paid
توقف ارائه خدماتی مانند برق، گاز، آب یا تلفن به یک مکان، به ویژه به دلیل عدم پرداخت پول
an occasion when a phone connection is broken and the conversation cannot continue
موقعیتی که اتصال تلفن قطع می شود و مکالمه نمی تواند ادامه یابد
the feeling or fact of being separate from someone or something else and not fitting well together or understanding each other
احساس یا واقعیت جدا بودن از شخص یا چیز دیگری و عدم تناسب خوب با یکدیگر یا درک یکدیگر
قطع ارتباط مشتری در طول سال گذشته 30 درصد کاهش یافته است.
نقض مداوم حق چاپ منجر به قطع ارتباط با اینترنت می شود.
یکی از مشکلات، قطع ارتباط بین رهبران سیاسی و مردم عادی است.
قطع ارتباط ما با طبیعت
این قفل کلید از قطع ناخواسته کامپیوتر جلوگیری می کند.
در چندین نوبت به طور تصادفی قطع شدن خط داخل وریدی رخ داد.
مشتریانی که سپرده را ظرف 10 روز پرداخت نکنند، با قطع ارتباط مواجه خواهند شد.
The city temporarily stopped disconnections so that people would not lose service during the severe heat.
این شهر به طور موقت قطع و وصل را متوقف کرد تا در گرمای شدید مردم خدمات خود را از دست ندهند.
آنها می توانند مکان گوشی را در زمان قطع شدن شناسایی کنند.
او در این کتاب احساس جدایی خود از خانواده بورژوازی حومه شهر را توصیف می کند.
یکی از بزرگترین مشکلات قطع ارتباط دفتر مرکزی و نیروی کار بود.
بسیاری از آنها از یک قطع ارتباط مبهم رنج می برند که ناشی از نگرانی های اقتصادی است.
separation
جدایش، جدایی
severance
جدایی
decoupling
جدا شدن
disengagement
متارکه
detachment
کناره گیری
disconnect
قطع شدن
disunion
تقسیم
خلیج
gulf
فراق
parting
قطع کردن
cut-off
شکاف
cutting off
تفکیک
تقسیم بندی
disjunction
انحلال
partition
طلاق
dissolution
اختلاف نظر
جدا کردن
disseverment
از هم گسیختگی
sundering
پارگی
disjuncture
شقاق
rupture
جداسازی
uncoupling
دوشاخه شدن
schism
بریدگی
segregation
کسری کردن
bifurcation
رخ
scission
قطع ارتباط
fractionalization
fractionation
cleavage
disconnectedness
breakup
ارتباط
unification
اتحاد
اتحاد. اتصال
integration
ادغام
federation
فدراسیون
desegregation
تبعیض زدایی
fusing
ذوب شدن
joining
پیوستن
ترکیبی
connecting
برقراری ارتباط
merger
جفت
amalgamation
تثبیت
coupling
ذوب
merging
اتصال
consolidation
ربط دادن
fusion
متحد کردن
junction
پیوند
linking
ترکیب کردن
uniting
در هم تنیده
coalescence
اتحادیه
linkage
combining
interlocking
melding
hookup