adjudicate

base info - اطلاعات اولیه

adjudicate - قضاوت کند

verb - فعل

/əˈdʒuːdɪkeɪt/

UK :

/əˈdʒuːdɪkeɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [adjudicate] در گوگل
description - توضیح
  • to officially decide who is right in a disagreement and decide what should be done


    رسماً تصمیم بگیرد که در یک اختلاف نظر حق با چه کسی است و تصمیم بگیرد که چه کاری باید انجام شود


  • برای داوری در یک مسابقه

  • to officially decide who is right in an argument between two groups or organizations


    رسماً تصمیم بگیرد که در بحث بین دو گروه یا سازمان حق با چه کسی است

  • to be judged by a court of law to be unable to pay debts


    توسط دادگاه قضاوت شود که قادر به پرداخت بدهی نیست


  • در یک مسابقه یا بحث به عنوان قاضی عمل کند یا در مورد چیزی تصمیم رسمی بگیرد


  • به عنوان قاضی یک استدلال عمل کند


  • تصمیم گیری رسمی در مورد چیزی، به ویژه در مورد اینکه چه کسی در اختلاف نظر درست است

  • to legally and officially state that a person company or organization cannot pay its debts


    به طور قانونی و رسمی اعلام کند که شخص، شرکت یا سازمانی نمی تواند بدهی خود را پرداخت کند

  • An independent expert was called in to adjudicate.


    یک کارشناس مستقل برای قضاوت دعوت شد.

  • Luther himself knew well what methodologically he was doing and what was necessary: that he needed to order and adjudicate.


    خود لوتر به خوبی می‌دانست که از نظر روش‌شناختی چه کار می‌کند و چه چیزی ضروری است: اینکه او نیاز به دستور و قضاوت دارد.

  • It took over two months for our case to be adjudicated.


    بیش از دو ماه طول کشید تا پرونده ما رسیدگی شود.

  • A $ 1 million lawsuit with amusing sidelights and important ramifications for the federal budget debate must be adjudicated.


    یک دعوی حقوقی 1 میلیون دلاری، با حاشیه های سرگرم کننده و پیامدهای مهم برای بحث بودجه فدرال، باید مورد قضاوت قرار گیرد.

  • As difficult as these issues are, they have to be adjudicated.


    هر چقدر هم که این مسائل سخت باشد، باید در مورد آنها قضاوت کرد.

  • Mrs. Hendricks adjudicated at all the regional music competitions.


    خانم هندریکس در تمام مسابقات موسیقی منطقه ای قضاوت می کرد.

  • The World Court adjudicates boundary disputes and commercial claims.


    دادگاه جهانی به اختلافات مرزی و دعاوی تجاری رسیدگی می کند.

  • If a furnished tenancy exists the tribunal may adjudicate on the rent.


    اگر اجاره ای مبله وجود داشته باشد، دادگاه می تواند در مورد اجاره تصمیم بگیرد.

  • Besides identifying the individuals who are to adjudicate, such rules will also define the procedure to be followed.


    علاوه بر شناسایی افرادی که قرار است قضاوت کنند، چنین قوانینی روشی را که باید دنبال شود نیز مشخص می کند.

  • I have been asked to adjudicate the matter.


    از من خواسته شده که در این مورد قضاوت کنم.

  • The Supreme Court ruled that plaintiffs at least be granted stays of deportation until lower courts had adjudicated their cases.


    دیوان عالی حکم داد که شاکیان حداقل تا زمانی که دادگاه‌های پایین‌تر به پرونده‌هایشان رسیدگی نکرده باشند، اخراج خواهند شد.

example - مثال
  • A special subcommittee adjudicates on planning applications.


    یک کمیته فرعی ویژه در مورد برنامه های کاربردی برنامه ریزی قضاوت می کند.

  • Their purpose is to adjudicate disputes between employers and employees.


    هدف آنها رسیدگی به اختلافات بین کارفرمایان و کارمندان است.

  • Who is adjudicating at this year's contest?


    چه کسی در مسابقه امسال قضاوت می کند؟

  • Parliament can create a specialist body to adjudicate in a given field.


    مجلس می تواند یک نهاد تخصصی برای قضاوت در یک زمینه خاص ایجاد کند.

  • The court has the option to adjudicate upon the matter or suspend the proceedings.


    دادگاه این اختیار را دارد که در مورد موضوع قضاوت کند یا رسیدگی را متوقف کند.

  • He was asked to adjudicate on the dispute.


    از او خواسته شد که در مورد این اختلاف قضاوت کند.

  • He was called in to adjudicate a local land dispute.


    او برای قضاوت در مورد اختلاف زمین محلی فراخوانده شد.

  • The game was adjudicated a win for Black.


    این بازی یک برد برای سیاه اعلام شد.

  • He has adjudicated many labor disputes.


    او به بسیاری از اختلافات کارگری رسیدگی کرده است.

  • A panel of expert judges has been appointed to adjudicate the community service awards.


    هیئتی از داوران متخصص برای قضاوت جوایز خدمات اجتماعی منصوب شده است.

  • Arbitration panels will adjudicate on contract disputes.


    هیأت های داوری در مورد اختلافات قراردادی قضاوت خواهند کرد.

  • It is the duty of government to adjudicate between the conflicting demands of different sections of society.


    این وظیفه دولت است که بین خواسته های متضاد اقشار مختلف جامعه قضاوت کند.

  • The operator of the steel plant was adjudicated bankrupt by the regional court on July 7.


    اپراتور کارخانه فولاد در تاریخ 16 تیرماه توسط دادگاه منطقه ورشکستگی اعلام شد.

synonyms - مترادف

  • قضاوت کنید

  • adjudge


    قضاوت کردن

  • arbitrate


    داوری کند

  • referee


    داور

  • umpire


    حل کن


  • تعیین کنید


  • تصميم گرفتن


  • شنیدن


  • تلاش كردن

  • try


    معاینه کردن


  • واسطه

  • mediate


    برطرف کردن


  • حاکم بر


  • به قضاوت بنشینید

  • pass judgement on


    تصمیم بگیرید

  • sit in judgement on


    حکم بدهد


  • به قضاوت بنشین

  • give a ruling on


    تلفظ در


  • حکم بدهند


  • به طور رسمی قضاوت کنید

  • pronounce on


    حکم صادر کند

  • give a verdict on


    نتیجه گرفتن

  • formally judge


    قانون

  • make a ruling on


    منصوب کردن


  • در حد متوسط


  • منصب

  • ordain


    مرجع


  • officiate



  • ref


antonyms - متضاد
  • defer


    به تعویق انداختن

  • dodge


    طفره رفتن

  • hesitate


    تردید کنید


  • چشم پوشی


  • قضاوت نکن


  • نگران بودن

  • confuse


    گیج کردن

  • upset


    ناراحت

  • agitate


    به هم زدن


  • بگذار چیزی سوار شود

لغت پیشنهادی

corruption

لغت پیشنهادی

BOQ

لغت پیشنهادی

hatches