fount

base info - اطلاعات اولیه

fount - چشمه

noun - اسم

/faʊnt/

UK :

/faʊnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fount] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She treats him as if he were the fount of all knowledge.


    با او طوری رفتار می کند که گویی او منبع همه دانش است.

  • I would hardly regard him as a fount/source of all wisdom.


    من به سختی او را منبعی از همه خرد می دانم.

  • He's renowned as the fount of all knowledge on the disease.


    او به عنوان منبع همه دانش در مورد این بیماری مشهور است.

  • The new fount is easier to read on a compact page.


    خواندن فونت جدید در یک صفحه فشرده آسان تر است.

  • I usually use Times New Roman fount for my essays.


    من معمولا از فونت Times New Roman برای مقالاتم استفاده می کنم.

synonyms - مترادف

  • اصل و نسب

  • wellspring


    چشمه چاه


  • شروع

  • derivation


    استخراج

  • fountain


    آبنما

  • fountainhead


    سر چشمه


  • مال خودم

  • provenance


    منشأ

  • provenience


    ریشه


  • منبع


  • بهار


  • خوب


  • روایت آفرینش در انجیل

  • genesis


    بستر بذر

  • seedbed


    دانه

  • germ


    فونت


  • اساس

  • inception


    ریشه ها

  • font


    علت


  • گهواره

  • roots


    انگیزه


  • نقطه شروع

  • cradle


    چشمه اصلی

  • motive


    هسته

  • starting point


    شروع کنید

  • mainspring


    الهام گرفتن

  • nucleus


    پایه


  • فونس و اوریگو

  • inspiration



  • fons et origo


antonyms - متضاد

  • نتیجه


  • اثر

  • end


    پایان


  • برآمدگی


  • تکمیل


  • اثر بعدی

  • outgrowth


    پایان دادن

  • completion


    پایانی

  • aftereffect


    خاتمه دادن

  • ending


    هدف

  • corollary


    انشعاب

  • finale


    عواقب

  • termination


    پیامد


  • مانع

  • upshot


    تمام کردن

  • ramification


    دلسردی

  • aftermath


    تولید - محصول

  • repercussion


    سقوط

  • hindrance


    تأثیر


  • نفوذ

  • discouragement


    اوج گیری


  • اوج

  • fallout


    اهمیت


  • به اوج رسیدن


  • نتیجه نهایی

  • culmination


  • pinnacle




  • climax



لغت پیشنهادی

rant

لغت پیشنهادی

beam

لغت پیشنهادی

specially