ineffectual

base info - اطلاعات اولیه

ineffectual - بی تاثیر

adjective - صفت

/ˌɪnɪˈfektʃuəl/

UK :

/ˌɪnɪˈfektʃuəl/

US :

family - خانواده
effect
اثر
effectiveness
اثربخشی
ineffectiveness
بی اثر بودن
effective
تاثير گذار
ineffective
بی اثر
effectual
موثر
effectively
به طور موثر
ineffectively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [ineffectual] در گوگل
description - توضیح

  • نداشتن توانایی، اعتماد به نفس یا اختیار شخصی برای انجام کارها

  • not skilled at achieving, or not able to produce good results


    در دستیابی به نتایج خوب مهارت ندارند یا قادر به تولید نتایج نیستند

  • not able to produce good results


    قادر به ایجاد نتایج خوبی نیست

  • All of their attempts to come to an agreement has been ineffectual.


    تمام تلاش های آنها برای رسیدن به توافق بی نتیجه بوده است.

  • He's a nice enough man but rather ineffectual as a team captain.


    او به اندازه کافی مرد خوب است، اما به عنوان کاپیتان تیم بی تاثیر است.

  • The police were completely ineffectual in this matter.


    پلیس در این مورد کاملاً بی تأثیر بود.

  • The problems were made worse by the ineffectual political leadership of the coalition.


    مشکلات توسط رهبری سیاسی ناکارآمد ائتلاف بدتر شد.

example - مثال
  • He plays the role of a blustering and ineffectual teacher.


    او نقش یک معلم غمگین و بی تاثیر را بازی می کند.

  • an ineffectual attempt to reform the law


    تلاش بی نتیجه برای اصلاح قانون

  • If only the head of department weren't so ineffectual.


    اگر رئیس بخش اینقدر بی تاثیر نبود.

  • My experience on the committees has shown me how slow and ineffectual they are.


    تجربه من در کمیته ها به من نشان داده که چقدر کند و بی اثر هستند.

  • She made an ineffectual grab at the book.


    او به کتاب چنگ انداخت.

  • The president is seen as weak and ineffectual.


    رئیس جمهور ضعیف و ناکارآمد دیده می شود.

  • an ineffectual leader


    یک رهبر بی اثر

  • The teachers were ineffectual at maintaining discipline.


    معلمان در حفظ نظم و انضباط بی تاثیر بودند.

  • an ineffectual teacher


    یک معلم بی تاثیر

synonyms - مترادف
  • ineffective


    بی اثر

  • unproductive


    غیر مولد

  • unsuccessful


    ناموفق

  • fruitless


    بی ثمر

  • futile


    بیهوده

  • useless


    بلا استفاده

  • vain


    بی بهره

  • unavailing


    بی سود

  • profitless


    ناکارآمد

  • inefficacious


    ناقص

  • abortive


    بدون چکمه

  • bootless


    ناکافی

  • unprofitable


    بی منطق

  • failed


    عقیم

  • inadequate


    خالی

  • inefficient


    لنگ

  • inept


    otiose

  • non-successful


    بی ارزش

  • pointless


    به هم ریخته

  • barren


    درهم ریختن


  • بی فایده

  • lame


    بیکار

  • otiose


    بلاتکلیف

  • worthless


  • bungled


  • bungling


  • inutile


  • unfructuous


  • unfruitful


  • idle


  • indecisive


antonyms - متضاد
  • deadly


    مرگبار


  • تاثير گذار

  • effectual


    موثر

  • efficacious


    کارآمد


  • مثمر ثمر

  • fruitful


    قوی

  • potent


    سازنده

  • productive


    سودآور

  • profitable


    موفقیت آمیز


  • با فضیلت

  • virtuous


    قادر است


  • کافی است


  • توانا


  • صالح

  • competent


    کافی


  • قدرتمند


  • مفید


  • عامل


  • با ارزش

  • operative


    سودمند


  • با صرفه


  • فعال

  • worthwhile


    قابل سرویس

  • beneficial


    پر انرژی

  • constructive


    زیبا

  • advantageous



  • serviceable



  • energetic


  • nifty


لغت پیشنهادی

dominate

لغت پیشنهادی

stunningly

لغت پیشنهادی

lei