salivate

base info - اطلاعات اولیه

salivate - ترشح بزاق

verb - فعل

/ˈsælɪveɪt/

UK :

/ˈsælɪveɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [salivate] در گوگل
description - توضیح

  • تولید بزاق بیش از حد معمول در دهان، به خصوص به دلیل دیدن یا بوییدن غذا


  • نگاه کردن یا نشان دادن علاقه به چیزی یا کسی به گونه ای که نشان می دهد شما او را بسیار دوست دارید یا می خواهید - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود

  • to produce saliva


    برای تولید بزاق

  • to produce saliva


    کنترل این دلارها باعث می شود که فرماندار و قانونگذاران بزاق خود را در بیاورند.

  • Control of those dollars has the governor and lawmakers salivating.


    دهان دان آنقدر باز بود که داخلش خشک شده بود و نمی توانست قورت بدهد یا بزاقش را بیرون بیاورد.

  • Dunn's mouth was open so long that it dried inside and he could not swallow or salivate.


    هنگامی که غذا در دهان شما قرار می گیرد، نمی توانید بزاق را انتخاب کنید.

  • When food is placed in your mouth you can not choose not to salivate.


    او می گوید زمانی که آن را وارد کردند، بزاق و تهاجمی بود.

  • He says when it was brought in it was salivating and aggressive.


    بسیاری از مردم در وال استریت از چشم انداز داشتن 150 میلیارد دلار در سال بزاق می ریزند.

  • A lot of people on Wall Street are salivating at the prospect of having $ 150 billion a year rolling in.


    سرمایه گذاران از فکر یک بازار گسترده جدید آب دهان می کنند.

  • Investors are salivating at the thought of a vast new market.


    کلینتون باید فقط به این فکر کند که چقدر عالی است که بتواند چنین عمل کند.

  • Clinton must salivate just thinking of how great it would be to be able to operate like that.


    افراد بیشتر قدرت بیشتری به ارمغان می آورند، به همین دلیل است که جمهوری خواهان در سرشماری سال 2000 بزاق می گویند.

  • More people bring more power which is why Republicans are salivating over the 2000 census data.


    چیزی که باعث می‌شود سیاستمداران و بوروکرات‌های ناامید از چشم‌انداز الحاق آب دهان بیفتند.

  • Just the sort of thing that tends to get desperate politicians and bureaucrats salivating over the prospect of annexation.


example - مثال
  • He was salivating over the thought of the million dollars.


    از فکر یک میلیون دلار آب دهانش جاری بود.

  • The thought of all that delicious food made me salivate.


    فکر آن همه غذای خوشمزه بزاقم را درآورد.

synonyms - مترادف
  • dribble


    دریبل زدن

  • drivel


    راندن

  • drool


    آب دهان

  • slaver


    برده

  • slobber


    شلختگی

  • froth


    کف کردن

  • ooze


    تراوش کردن

  • run


    اجرا کن

  • slabber


    اسلابر

  • spit


    تف انداختن


  • اب


  • آب در دهان

  • lick one's chops


    لیس زدن

  • drip


    چکه کردن

  • drip saliva


    چکه کردن بزاق

  • froth at the mouth


    کف در دهان

antonyms - متضاد

  • ریختن

لغت پیشنهادی

ahab

لغت پیشنهادی

understanding

لغت پیشنهادی

safe