solitude
solitude - تنهایی
noun - اسم
UK :
US :
وقتی تنها هستید، مخصوصاً وقتی از این لذت می برید
وضعیت تنهایی بدون افراد دیگر
وضعیت تنهایی، اغلب با انتخاب
اوقات فراغت خود را در خلوت، مطالعه یا قدم زدن در تپه ها می گذراند.
کیتی مقابل دیوار پشتی ایستاده بود، سنگی، صورتش لکه دار از اشک در تنهایی گریه می کرد.
چه عجیب بیرون آمدن از تنهایی ام
من به تنهایی نیاز دارم تا نقاشی هایم را نقاشی کنم.
We have in prospect eight months of solitude, clinging to the edge of the world's coldest, remotest continent.
ما هشت ماه تنهایی داریم که به لبه سردترین و دورافتاده ترین قاره جهان چسبیده ایم.
الا تنهایی آرام آخر هفته هایش را دوست داشت.
این تنهایی بود که در اطرافم رشد می کرد، زیر سرم رشد می کرد: این را نمی توانستم تحمل کنم.
او از انبوه، پرخاشگری آشکار آن، که آنقدر به تنهایی و فریبکاری های پنهان عادت کرده بود، لذت نمی برد.
او آرزوی آرامش و تنهایی را داشت.
به خلوت اتاقم برگشتم.
خودش را بست تا در خلوت نماز بخواند.
او در خلوت کوهستان از چند روز آرامش لذت برد.
برای نوشتن نیاز به تنهایی دارم
یک زندگی در تنهایی
بعد از ماهها تنهایی در دریا، بودن در جمع احساس عجیبی میکرد.
این فرصتی را برای فرد فراهم می کند که در تنهایی در مورد مسائل معنوی فکر کند.
او خلوت کشور را به هرج و مرج شهر ترجیح می دهد.
isolation
انزوا
seclusion
گوشه گیری
حریم خصوصی
segregation
جداسازی
solitariness
تنهایی
sequestration
توقیف
aloneness
عایق
insulation
بازنشستگی
جدایی
secludedness
خصوصی بودن
separateness
برداشت از حساب
privateness
قرنطینه
withdrawal
کناره گیری
quarantine
صلح
loneliness
دور بودن
detachment
حصر
reclusiveness
ویرانی
پوردا
lonesomeness
سکوت
reclusion
صلح و آرامش
remoteness
جدایش، جدایی
confinement
عقب نشینی
desolation
پنهان کاری
purdah
قایم شدن
loneness
separation
retreat
concealment
hiding
شرکت
companionship
همراهی - مصاحبت
togetherness
با هم بودن
companions
همراهان
حضور
مردم
fellowship
معاشرت
visitors
بازدید کنندگان
camaraderie
رفاقت
انجمن
دوستی
guests
میهمانان
comradery
بازدیدکنندگان
comradeship
نزدیکی
amity
صمیمیت
visitants
closeness
intimacy
