solitude

base info - اطلاعات اولیه

solitude - تنهایی

noun - اسم

/ˈsɑːlətuːd/

UK :

/ˈsɒlətjuːd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [solitude] در گوگل
description - توضیح

  • وقتی تنها هستید، مخصوصاً وقتی از این لذت می برید


  • وضعیت تنهایی بدون افراد دیگر


  • وضعیت تنهایی، اغلب با انتخاب

  • He spent his free time in solitude, reading or walking in the hills.


    اوقات فراغت خود را در خلوت، مطالعه یا قدم زدن در تپه ها می گذراند.

  • Kitty stood against the back wall stony, her face blotchy from tears wept in solitude.


    کیتی مقابل دیوار پشتی ایستاده بود، سنگی، صورتش لکه دار از اشک در تنهایی گریه می کرد.

  • How strange to emerge from my solitude.


    چه عجیب بیرون آمدن از تنهایی ام

  • I need solitude in order to paint my pictures.


    من به تنهایی نیاز دارم تا نقاشی هایم را نقاشی کنم.

  • We have in prospect eight months of solitude, clinging to the edge of the world's coldest, remotest continent.


    ما هشت ماه تنهایی داریم که به لبه سردترین و دورافتاده ترین قاره جهان چسبیده ایم.

  • Ella loved the quiet solitude of her weekends.


    الا تنهایی آرام آخر هفته هایش را دوست داشت.

  • It was the solitude growing around me growing under me: this I couldn't take.


    این تنهایی بود که در اطرافم رشد می کرد، زیر سرم رشد می کرد: این را نمی توانستم تحمل کنم.

  • Nor did he enjoy the mass the open aggression of it being so used to solitude, to hidden deceits.


    او از انبوه، پرخاشگری آشکار آن، که آنقدر به تنهایی و فریبکاری های پنهان عادت کرده بود، لذت نمی برد.

example - مثال
  • She longed for peace and solitude.


    او آرزوی آرامش و تنهایی را داشت.

  • I returned to the solitude of my room.


    به خلوت اتاقم برگشتم.

  • He shut himself away to pray in solitude.


    خودش را بست تا در خلوت نماز بخواند.

  • She enjoyed a few days of peace in the solitude of the mountains.


    او در خلوت کوهستان از چند روز آرامش لذت برد.

  • I need solitude to write.


    برای نوشتن نیاز به تنهایی دارم

  • a life of solitude


    یک زندگی در تنهایی

  • After months of solitude at sea it felt strange to be in company.


    بعد از ماه‌ها تنهایی در دریا، بودن در جمع احساس عجیبی می‌کرد.

  • It provides one with a chance to reflect on spiritual matters in solitude.


    این فرصتی را برای فرد فراهم می کند که در تنهایی در مورد مسائل معنوی فکر کند.

  • He prefers the solitude of the country to the chaos of the city.


    او خلوت کشور را به هرج و مرج شهر ترجیح می دهد.

synonyms - مترادف
  • isolation


    انزوا

  • seclusion


    گوشه گیری


  • حریم خصوصی

  • segregation


    جداسازی

  • solitariness


    تنهایی

  • sequestration


    توقیف

  • aloneness


    عایق

  • insulation


    بازنشستگی


  • جدایی

  • secludedness


    خصوصی بودن

  • separateness


    برداشت از حساب

  • privateness


    قرنطینه

  • withdrawal


    کناره گیری

  • quarantine


    صلح

  • loneliness


    دور بودن

  • detachment


    حصر

  • reclusiveness


    ویرانی


  • پوردا

  • lonesomeness


    سکوت

  • reclusion


    صلح و آرامش

  • remoteness


    جدایش، جدایی

  • confinement


    عقب نشینی

  • desolation


    پنهان کاری

  • purdah


    قایم شدن


  • loneness



  • separation


  • retreat


  • concealment


  • hiding


antonyms - متضاد

  • شرکت

  • companionship


    همراهی - مصاحبت

  • togetherness


    با هم بودن

  • companions


    همراهان


  • حضور


  • مردم

  • fellowship


    معاشرت

  • visitors


    بازدید کنندگان

  • camaraderie


    رفاقت


  • انجمن


  • دوستی

  • guests


    میهمانان

  • comradery


    بازدیدکنندگان

  • comradeship


    نزدیکی

  • amity


    صمیمیت

  • visitants


  • closeness


  • intimacy


لغت پیشنهادی

endowment

لغت پیشنهادی

interpretation

لغت پیشنهادی

Broadway