stuffing

base info - اطلاعات اولیه

stuffing - پر کردن

noun - اسم

/ˈstʌfɪŋ/

UK :

/ˈstʌfɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stuffing] در گوگل
description - توضیح

  • مخلوطی از نان یا برنج، پیاز و غیره که قبل از پختن آن را داخل مرغ، فلفل و غیره قرار می دهید


  • مواد نرمی که برای پر کردن چیزی مانند کوسن استفاده می شود


  • ماده ای که به داخل چیزی فشار داده می شود تا محکم شود

  • a mixture of food such as bread onions, and herbs, that is used to fill something that is going to be eaten, such as a chicken or a vegetable before being cooked


    مخلوطی از مواد غذایی مانند نان، پیاز و گیاهان دارویی که برای پر کردن چیزی که قرار است خورده شود، مانند مرغ یا سبزی، قبل از پختن استفاده می شود.


  • ماده ای که برای پر کردن چیزی استفاده می شود

  • Stuffing is also food usually a mixture of bread onions, and herbs, which is used as a filling for turkey or other meats or vegetables.


    قیمه نیز غذا است، معمولاً مخلوطی از نان، پیاز و سبزی که به عنوان پرکننده برای بوقلمون یا سایر گوشت ها یا سبزیجات استفاده می شود.

  • Once it's cooled, remove any stuffing, strip leftover meat from the bones and refrigerate it.


    پس از سرد شدن، مواد گوشتی را جدا کرده و گوشت باقی مانده را از استخوان جدا کرده و در یخچال قرار دهید.

  • It can be cooked with a variety of seasonings, so I vary the accompaniments such as stuffing and sauces each year.


    می توان آن را با انواع چاشنی ها طبخ کرد، بنابراین من هر سال همراهی هایی مانند قیمه و سس ها را تغییر می دهم.

  • I chewed faster, stuffing my mouth until Megan hustled me to my feet and escorted me away.


    سریع‌تر جویدم و دهانم را پر کردم تا اینکه مگان مرا با فشار روی پاهایم بلند کرد و همراهم کرد.

  • Wipe with a damp cloth and grill them or top each one with a spoonful of stuffing, then bake.


    با یک پارچه مرطوب پاک کنید و آنها را کبابی کنید یا روی هر کدام را با یک قاشق پر از مواد روی آن بپزید.

  • The goose, the stuffing, the Christmas pud, they were all realities.


    غاز، قیمه، پود کریسمس، همه آنها واقعیت بودند.

  • United had 11 players on World Cup duty in midweek and their travels looked to have knocked the stuffing out of them.


    یونایتد در اواسط هفته 11 بازیکن در جام جهانی داشت و به نظر می رسید که سفرهای آنها باعث از بین رفتن آنها شده است.

  • Unmould the stuffing, cut it into slices and serve with the duck.


    قیمه را از قالب خارج کرده و به صورت ورقه ای برش دهید و با اردک سرو کنید.

example - مثال
  • This seat is losing its stuffing.


    این صندلی در حال از دست دادن است.

  • a stuffing for the turkey


    چاشنی برای بوقلمون

  • sage and onion stuffing


    قیمه مریم گلی و پیاز

  • The stuffing was coming out of the mattress.


    قیمه از تشک بیرون می آمد.

synonyms - مترادف
  • padding


    لایه گذاری

  • filling


    پر كردن

  • wadding


    گلدان

  • filler


    پرکننده

  • cushioning


    بالشتک زدن

  • lining


    پوشش

  • packing


    بسته بندی

  • quilting


    لحاف کاری


  • پر کردن

  • upholstery


    اثاثه یا لوازم داخلی

  • kapok


    کاپوک


  • پایین

  • feathers


    پر

  • flock


    گله

  • tomentum


    تومنتوم

  • bulk


    فله

  • insulation


    عایق

  • packaging


    اردک پایین

  • duck down


    منبت کاری

  • inlay


    آستر

  • liner


    تقویت

  • reinforcement


    واد

  • wad


    حفاظت


  • پد

  • covering


    بسته

  • pad


    بافر


  • عقب ماندن

  • buffer


    نگهبان

  • lagging


    توقفگاه


  • stopgap


antonyms - متضاد
  • exteriority


    بیرونی


  • خارج از

لغت پیشنهادی

fields

لغت پیشنهادی

borderless

لغت پیشنهادی

baseline