bungalow

base info - اطلاعات اولیه

bungalow - خانه ییلاقی

noun - اسم

/ˈbʌŋɡələʊ/

UK :

/ˈbʌŋɡələʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bungalow] در گوگل
description - توضیح

  • خانه ای که همه در سطح زمین است


  • یک خانه کوچک که اغلب در یک سطح است

  • a house that usually has only one storey (= level), sometimes with a smaller upper storey set in the roof and windows that come out from the roof


    خانه ای که معمولاً فقط یک طبقه (= سطح) دارد، گاهی اوقات با طبقه بالایی کوچکتر در پشت بام و پنجره هایی که از پشت بام بیرون می آیند.


  • یک خانه کوچک همه در یک سطح

  • Bungalow refusal: Plans to build three bungalows at Village Farm Trimdon, have been refused.


    امتناع خانه های ییلاقی: طرح های ساخت سه خانه ییلاقی در روستای فارم، تریمدون، رد شده است.

  • A settlement of flats and bungalows house about 20 senior citizens, with a resident warden.


    سکونتگاهی متشکل از آپارتمان‌ها و خانه‌های ییلاقی، حدود 20 شهروند سالخورده را با یک سرپرست ساکن در خود جای داده است.

  • Other rooms and bungalows range up to $ 3,000 a night.


    قیمت سایر اتاق ها و خانه های ییلاقی تا 3000 دلار در شب است.

  • More than 600 people were evacuated from their homes in Norfolk and eight bungalows collapsed after the sea washed away their foundations.


    بیش از 600 نفر از خانه های خود در نورفولک تخلیه شدند و 8 خانه ییلاقی پس از اینکه دریا پایه های آنها را شست، فروریخت.

  • Through the bedroom window Converse could see Mr Roche hosing down the lawn behind his bungalow.


    از پنجره اتاق خواب، کانورس می‌توانست آقای روشه را ببیند که در چمن‌های پشت خانه‌های ییلاقی‌اش فرو رفته است.

  • He and his wife lived in a modern bungalow on the outskirts of the city.


    او و همسرش در یک خانه ییلاقی مدرن در حومه شهر زندگی می کردند.

  • As she nears Greg's father's bungalow, she sees the blue transit drive away.


    همانطور که او به خانه ییلاقی پدر گرگ نزدیک می شود، ترانزیت آبی را می بیند که دور می شود.

  • Koju drove implacably on until we reached our destination Baabara, a cluster of old stone bungalows.


    کوجو بی‌رحمانه رانندگی کرد تا به مقصدمان بابارا رسیدیم، مجموعه‌ای از خانه‌های ییلاقی سنگی قدیمی.

example - مثال
  • He retired at 70 and moved to a bungalow in Rosecroft Gardens.


    او در 70 سالگی بازنشسته شد و به خانه ای در باغ رزکرافت نقل مکان کرد.

  • There were small white bungalows dotted over the hillside.


    خانه های ییلاقی کوچک و سفید رنگی روی دامنه تپه قرار داشت.

synonyms - مترادف
  • hut


    کلبه


  • کابین

  • shack


    کانکس

  • shanty


    بیل

  • hovel


    دهنه

  • shed


    اردوگاه


  • هر دو

  • bothy


    فاجعه

  • cottage


    هوچ

  • chalet


    پناه

  • whare


    بیرون خانه

  • lodge


    محافظ

  • hooch


    خانه

  • hootch


    تخت

  • hutch


    سپر

  • hutment


    ساخت و ساز


  • کج کردن

  • outhouse


    هوک

  • shieling


    کابانا


  • گهواره

  • cot


    شبنگ

  • shiel


    گونیا

  • outbuilding


    کوهان دار

  • tilt


    جعبه

  • hok


  • cabana


  • crib


  • shebang


  • gunyah


  • humpy


  • box


antonyms - متضاد
  • palace


    قصر

  • villa


    ویلا

لغت پیشنهادی

burnt

لغت پیشنهادی

okie

لغت پیشنهادی

fasten