acreage
acreage - سطح زیر کشت
noun - اسم
UK :
US :
مساحت یک قطعه زمین به هکتار اندازه گیری می شود
the size of an area of land in acres (= a unit for measuring area equal to 4,047 square metres or 4,840 square yards), or an area of land that can be measured in acres
اندازه یک مساحت زمین بر حسب هکتار (= واحد اندازه گیری مساحت، برابر با 4047 متر مربع یا 4840 یارد مربع) یا مساحت زمینی که می توان آن را در هکتار اندازه گیری کرد.
مساحت زمین به هکتار اندازه گیری می شود
اپتیک و کوپر سطح زیر کشت جو بهاره خود را تشکیل می دهند.
Despite corn acreage increasing by ten percent last year nitrogen fertilizer sales dropped by more than ten percent.
علیرغم افزایش ده درصدی سطح زیر کشت ذرت در سال گذشته، فروش کودهای نیتروژن بیش از ده درصد کاهش یافت.
The organization seeking that desert acreage?
سازمانی که به دنبال آن مساحت بیابان است؟
اما کارلتون آخرین زمین خود را سال گذشته به برادر شوهرش فروخت.
با اجرای چنین زمین بزرگی، ساده نگه داشتن برنامه بلند کردن هواپیما بسیار مهم است.
There were counties in California that contained more acreage than that and the figure included much of the easily irrigable land.
بخشهایی در کالیفرنیا وجود داشتند که بیش از آن سطح زیر کشت داشتند و این رقم شامل بسیاری از زمینهای قابل آبیاری آسان بود.
گیاه و سطح زیر کشت اطراف آن تا جایی که چشم کار می کند کشیده می شود.
In all 34% of this acreage was cut twice - mainly in Cumbria, Leicestershire and parts of Derbyshire.
در کل 34 درصد از این سطح زمین دو بار - عمدتاً در کامبریا، لسترشر و بخشهایی از دربیشایر - قطع شد.
هدف افزایش سطح زیر کشت جنگل تا پایان دهه 60 درصد است.
دارایی او چقدر است؟
مزرعه ای بزرگ با زمین های قابل توجهی بود.
این شرکت به دلیل تقاضا برای اتانول، سطح زیر کشت ذرت خود را 10 درصد افزایش داده است.
acres
هکتار
domain
دامنه
املاک
expanse
وسعت
holding
برگزاری
زمین
parcel
بسته
طرح
ویژگی
back forty
چهل عقب
مشاور املاک
grounds
زمینه
tract
تراکت
مقدار زیادی
manor
عمارت
قلمرو
حوزه
parkland
پارک
landholding
زمین داری
lands
زمین ها
gardens
باغ ها
مالکیت آزاد
freehold
زمینه های
fields
محل
realty
املاک واقعی
premises
بیت
terrain
محیط اطراف
acre
surroundings
insignificance
بی اهمیت بودن
smallness
کوچکی
tininess
ریز بودن
unimportance
بی اهمیتی
