annul

base info - اطلاعات اولیه

annul - باطل

verb - فعل

/əˈnʌl/

UK :

/əˈnʌl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [annul] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Their marriage was annulled after just six months.


    ازدواج آنها تنها پس از شش ماه لغو شد.

  • Amid renewed protests, the regime annulled the elections.


    در بحبوحه اعتراضات مجدد، رژیم انتخابات را باطل کرد.

  • His second marriage was annulled because he never divorced his first wife.


    ازدواج دوم او باطل شد زیرا او هرگز از همسر اول خود طلاق نگرفت.

  • The contract was finally annulled.


    قرارداد در نهایت باطل شد.

  • You will need a court hearing to get an annulment.


    برای ابطال به جلسه دادگاه نیاز دارید.

  • The court did not annul the sentences but ruled they should be reviewed.


    دادگاه این احکام را باطل نکرد اما حکم داد که باید تجدید نظر شود.

  • We will seek an early hearing in order to get the bankruptcy annulled.


    ما به دنبال رسیدگی زودهنگام خواهیم بود تا ورشکستگی باطل شود.

  • They asked for an annulment of their marriage.


    آنها خواستار فسخ ازدواج خود شدند.

synonyms - مترادف
  • invalidate


    باطل کردن

  • repeal


    لغو

  • abolish


    لغو کند

  • cancel


    لغو کردن

  • nullify


    خالی

  • rescind


    معکوس

  • void


    نفی کردن

  • reverse


    حل کردن

  • abrogate


    خالی کردن

  • negate


    متقابل

  • revoke


    به خاطر آوردن

  • dissolve


    کنار کشیدن

  • quash


    کاهش دادن

  • vacate


    اجتناب کردن

  • countermand


    پس گرفتن


  • اعلام

  • disannul


    باطل اعلام کند

  • undo


    از بین بردن


  • کنار گذاشتن

  • abate


    نابود کردن


  • کنار گذاشته شود

  • null


    حذف

  • retract


    تخلیه


  • declare invalid


  • obviate



  • annihilate



  • delete


  • discharge


antonyms - متضاد

  • بازگرداندن

  • enact


    وضع

  • re-enforce


    مجدداً اجرا شود

  • re-establish


    دوباره برقرار کردن

  • reimpose


    دوباره تحمیل کردن

  • reinstate


    دوباره معرفی کنید

  • reintroduce


    اجازه


  • تایید


  • ادامه هید


  • ايجاد كردن


  • انجام دادن

  • do


    اجرا کنند

  • enforce


    تاسيس كردن


  • کمک


  • موسسه

  • institute


    نگاه داشتن


  • قانونی کردن انگلستان

  • legaliseUK


    قانونی کردن ایالات متحده

  • legalizeUS


    عبور


  • مجوز


  • طولانی کردن

  • prolong


    تصویب کنید

  • ratify


    حفظ


  • اعتبار مجدد

  • revalidate


    احیای

  • revive


    تحریم


  • صرفه جویی


  • برنامه


  • حمایت کردن


  • حفظ کردن

  • uphold


لغت پیشنهادی

categorization

لغت پیشنهادی

good

لغت پیشنهادی

aeroplane