armful
armful - بغل
noun - اسم
UK :
US :
مقدار چیزی که می توانید در یک یا هر دو بازو نگه دارید
مقداری که یک فرد می تواند در یک یا هر دو بازو حمل کند
بنابراین من به تدریج شاخه های کوچکی را جمع کردم و آنها را به غار خود بردم.
کیپ شیرین، او را صدا زد و دسته ای از زنبق و لاله را به او هدیه داد.
او خودش را تصور کرد که با یک بغل فریزیا بر بالین آلن برگشته و همه جا داغ شد.
مارج با دستهای از لباسهایی که عجولانه جمع شده بود، پشت سر او رفت.
ژولیوس چند دقیقه بعد با یک بغل پتو برگشت.
زنانی بودند که بازوهایی از آنها داشتند.
او فکر میکرد که یک بغل گل رز قرمز به قیمت دستمزد یک هفته پلیس تمام میشد.
When she came into the house with armfuls of lilies, he complained that the house looked like a church funeral.
وقتی او با بغلهای نیلوفر وارد خانه شد، شکایت کرد که خانه شبیه مراسم تشییع جنازه کلیسا است.
bundle
دسته
جرم
توده
heap
پشته
quantity
تعداد
stack
مجموعه
واد
wad
انباشت
accumulation
مقدار زیادی
دسته ای
batch
گروه
فراوانی
abundance
کیسه
بشکه
سبد دار
basketful
ظرفیت
boatload
جعبه
سطل
bucket
بوشل
bushel
بار
carload
تکه
chunk
معامله
دوجین
مشتی
fistful
چوب
gobs
صد
شلاق زدن
lashings
شلاق
lashins
بارها
loads
بهم ریختگی
ace
آس
بیت
dab
ضربه زدن
dram
درام
driblet
دریبلت
glimmer
با روشنایی ضعیف تابیدن
تعداد انگشت شماری
hint
اشاره
lick
لیسیدن
مقدار کمی
mite
کنه
mouthful
قلنبه سلنبه
nip
نیش زدن
ounce
اونس
peanuts
بادام زمینی
pinch
نیشگون گرفتن
pittance
کمک هزینه مختصر
scruple
سرکشی
سایه
کوچک
smidgen
smidgeon
smidgeon
لکه. خال
speck
نقطه
پاشیدن
sprinkle
نژاد
sprinkling
خط
strain
سوء ظن
streak
بچه
suspicion
طعم
tad
