awning

base info - اطلاعات اولیه

awning - سایبان

noun - اسم

/ˈɔːnɪŋ/

UK :

/ˈɔːnɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [awning] در گوگل
description - توضیح

  • ورقه ای از مواد خارج از مغازه، چادر و غیره برای جلوگیری از آفتاب یا باران


  • یک پوشش پارچه ای یا پلاستیکی که به یک ساختمان یا سازه بسته شده و توسط یک قاب پشتیبانی می شود که برای محافظت از کسی یا چیزی در برابر آفتاب یا باران استفاده می شود.


  • قطعه ای از مواد که توسط یک قاب پشتیبانی می شود و برای محافظت بخشی از ساختمان در برابر آفتاب یا باران استفاده می شود

  • Its bright-painted metal girders hang like an awning above its roof.


    تیرهای فلزی رنگ آمیزی شده آن مانند سایه بان بالای سقف آن آویزان است.

  • Susan stood under an awning and read the extra.


    سوزان زیر سایه بان ایستاده بود و مطالب اضافی را می خواند.

  • We were served trout plucked from the river specially for us under an awning on a wooden balcony overhanging the water.


    از ما ماهی قزل آلایی که مخصوص ما از رودخانه کنده شده بود، در زیر سایه بان روی بالکن چوبی که بر روی آب قرار داشت، پذیرایی شد.

  • He thought that they would be happier under the cockpit awning than they had been in the water.


    او فکر می کرد که آنها در زیر سایه بان کابین خلبان خوشحال تر از آن هستند که در آب بوده اند.

  • The taxi drew to a halt where a purple awning reached out to the edge of the pavement.


    تاکسی متوقف شد، جایی که یک سایبان بنفش تا لبه پیاده رو رسید.

  • Most of them had shingled awnings borne on prominent brackets projecting over their simple wooden platforms.


    بیشتر آنها سایبان‌های زونا داشتند که بر روی براکت‌های برجسته‌ای که بر روی سکوهای چوبی ساده‌شان قرار داشت، کشیده شده بودند.

  • Not covered: the flying stone ripped the awnings.


    پوشیده نشد: سنگ پرنده سایبان ها را پاره کرد.

example - مثال
  • We sat under the blue and white striped awning of the cafe.


    زیر سایه بان راه راه آبی و سفید کافه نشستیم.

  • The gaily striped awnings of the market stalls made an attractive scene.


    سایبان‌های راه راه دلپذیر غرفه‌های بازار صحنه جذابی را رقم زد.

synonyms - مترادف

  • چادر


  • پوشش


  • پناه

  • canopy


    سایبان

  • covering


    آفتابگیر

  • sunshade


    سایه


  • بالداچین

  • baldachin


    آزمایشکننده

  • tester


    ولاریم

  • velarium


    خیمه شب بازی

  • marquee


    نابینا


  • حفاظت


  • نور آفتاب

  • sunblind


    برزنت

  • tarpaulin


    پوشش درب


  • پناهگاه خورشید


  • چتر

  • umbrella


    سقف


  • بالا

  • top


    نعوظ


  • غرفه

  • erection


    بوم

  • pavilion


    لایه

  • canvas


    مانتو


  • چوپه

  • mantle


    پتو

  • overlay


    نیمه تستر

  • chuppah


    پوشش آویزان


  • half-tester


  • overhanging covering


antonyms - متضاد

  • پایین

لغت پیشنهادی

bob

لغت پیشنهادی

nonsensical

لغت پیشنهادی

contests