battleship

base info - اطلاعات اولیه

battleship - کشتی جنگی

noun - اسم

/ˈbætlʃɪp/

UK :

/ˈbætlʃɪp/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [battleship] در گوگل
description - توضیح
  • the largest type of ship used in war with very big guns and heavy armour


    بزرگترین نوع کشتی مورد استفاده در جنگ با اسلحه های بسیار بزرگ و زره های سنگین


  • یک کشتی نظامی بسیار بزرگ با تفنگ های بزرگ

  • a game for two people in which they each try to guess the position of marks the other person has placed on a grid (= an arrangement of squares) representing ships and battleships


    یک بازی برای دو نفر که در آن هر کدام سعی می کنند موقعیت علامت هایی را که شخص دیگر روی یک شبکه (= آرایش مربع ها) نشان دهنده کشتی ها و کشتی های جنگی قرار داده است حدس بزند.

  • He would get a battleship the following year and eventually would become a Fleet Commander.


    او سال بعد یک کشتی جنگی دریافت کرد و در نهایت فرمانده ناوگان شد.

  • This is played with multi-armed Klingon and Federation battleships and a ten-sided dice.


    این بازی با کشتی‌های رزمی کلینگون و فدراسیون و یک تاس ده طرفه انجام می‌شود.

  • Royal Navy, battleship was torpedoed off the South Devon coast with the loss of more than 500 men.


    ناو جنگی نیروی دریایی سلطنتی در سواحل دوون جنوبی با از دست دادن بیش از 500 نفر اژدر شد.

  • Things were going well until the arrival of the Borg, a multi-armed, part-organic battleship that was virtually indestructible.


    همه چیز خوب پیش می رفت تا زمانی که بورگ، یک نبرد ناو چند مسلح و جزئی ارگانیک بود که عملاً تخریب ناپذیر بود.

  • We played battleships all day and nobody wanted to use the phone.


    ما تمام روز با کشتی های جنگی بازی می کردیم و هیچ کس نمی خواست از تلفن استفاده کند.

  • In the same year the battleship Vanguard blew up in Scapa Flow.


    در همان سال کشتی جنگی ونگارد در اسکاپا فلو منفجر شد.

example - مثال
  • A plane sunk the battleship at sea.


    یک هواپیما کشتی جنگی را در دریا غرق کرد.

  • Three submarines attacked the mighty battleship.


    سه زیردریایی به کشتی جنگی قدرتمند حمله کردند.

  • One day it rained and we spent all day playing battleships.


    یک روز باران آمد و ما تمام روز را با کشتی های جنگی بازی کردیم.

  • Cries of D-9! and You got me! can be heard as people play Battleship.


    فریادهای D-9! و تو منو گرفتی! وقتی مردم Battleship بازی می کنند شنیده می شود.

synonyms - مترادف
  • warship


    کشتی جنگی

  • destroyer


    ناوشکن

  • gunboat


    قایق توپدار

  • battlewagon


    واگن جنگی

  • man-of-war


    مرد جنگ


  • کشتی سرمایه

  • floating fortress


    قلعه شناور


  • کشتی خط

  • dreadnought


    ترسناک

  • flagship


    گل سرسبد

  • liner


    آستر


  • کشتی


  • کشتی جنگی واحد سبک


  • کشتی سربی


  • مادری

  • flotilla leader


    رهبر ناوگان

  • cutter


    کاتر

  • corvette


    کوروت

  • frigate


    ناوچه

  • submarine


    زیردریایی

  • dreadnaught


    رزمناو

  • cruiser


    قایق بزرگ


antonyms - متضاد

  • نویسنده

  • creator


    ایجاد کننده

  • restorer


    مرمت کننده

لغت پیشنهادی

about-turn

لغت پیشنهادی

table

لغت پیشنهادی

smartest