bonemeal

base info - اطلاعات اولیه

bonemeal - آرد استخوان

noun - اسم

/ˈbəʊnmiːl/

UK :

/ˈbəʊnmiːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bonemeal] در گوگل
description - توضیح
  • a substance used to feed plants that is made of crushed bones


    ماده ای که برای تغذیه گیاهان استفاده می شود که از استخوان های خرد شده ساخته شده است

  • a substance made from crushed dried bones that is used to improve the earth to make plants grow better


    ماده ای ساخته شده از استخوان های خشک خرد شده که برای بهبود زمین و رشد بهتر گیاهان استفاده می شود

  • I recently began the slow change to organic gardening, following Geoff Hamilton's advice and using blood fish and bonemeal.


    من اخیراً با پیروی از توصیه جف همیلتون و استفاده از خون، ماهی و آرد استخوان، تغییر آهسته باغبانی ارگانیک را آغاز کردم.

  • There was the smell of fermenting has and citrus blossoms and ginger lilies and bonemeal and sulphur-coated urea.


    بوی تخمیر و شکوفه های مرکبات و نیلوفرهای زنجبیل و آرد استخوان و اوره پوشیده از گوگرد می آمد.

  • The beef involved came from locally reared cattle that were fed meat and bonemeal derived from cattle and sheep remains.


    گوشت گاو درگیر از گاوهای محلی پرورش یافته بود که با گوشت و آرد استخوان حاصل از بقایای گاو و گوسفند تغذیه می شدند.

  • Prepare the ground with leaf-mould and a little bonemeal, and mulch with leaf-mould during a wet spell each summer.


    زمین را با کپک برگ و کمی آرد استخوان آماده کنید و در طول فصل مرطوب هر تابستان با کپک برگ مالچ کنید.

  • Fork garden compost or manure into the bottom and sprinkle a handful of bonemeal to each metre.


    کمپوست یا کود باغی را در ته چنگال ریخته و به هر متر یک مشت آرد استخوان بپاشید.

  • Alternatively you can use a handful of bonemeal or hoof and horn mixed with the soil.


    همچنین می توانید از یک مشت آرد استخوان یا سم و شاخ مخلوط با خاک استفاده کنید.

  • Dig the site before planting out in May remove weeds and add a scattering of bonemeal.


    قبل از کاشت در ماه مه، محل را حفر کنید، علف های هرز را بردارید و مقداری پودر استخوان به آن اضافه کنید.

  • If you go fertilizing with unsterilized bonemeal, for instance hold your breath; the stuff can be crawling with anthrax germs.


    برای مثال، اگر با آرد استخوان استریل نشده لقاح می‌دهید، نفس خود را حبس کنید. مواد ممکن است با میکروب سیاه زخم خزیده شوند.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • bone manure


    کود استخوانی


  • پودر استخوان

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

the Amish

لغت پیشنهادی

cleverly

لغت پیشنهادی

themes