devastate

base info - اطلاعات اولیه

devastate - ویران کردن

verb - فعل

/ˈdevəsteɪt/

UK :

/ˈdevəsteɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [devastate] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The bomb devastated much of the old part of the city.


    بمب بخش اعظم بخش قدیمی شهر را ویران کرد.

  • Waves of corporate downsizing have devastated employee morale.


    امواج کوچک سازی شرکت ها روحیه کارکنان را ویران کرده است.

  • I was so devastated I was crying constantly.


    آنقدر ناراحت بودم که مدام گریه می کردم.

  • The town was devastated by a hurricane in 1928.


    این شهر در سال 1928 توسط طوفان ویران شد.

  • The tornado has already left a trail of devastation through four states from Nebraska to Missouri.


    گردباد در حال حاضر ردپایی از ویرانی را در چهار ایالت از نبراسکا تا میسوری به جا گذاشته است.

synonyms - مترادف

  • از بین رفتن

  • ruin


    خراب کردن

  • demolish


    تخریب

  • wreck


    ویران کردن

  • ravage


    با خاک یکسان کردن

  • raze


    هدر


  • متروک

  • desolate


    مرحله


  • جمع


  • نابود کردن

  • annihilate


    گونی

  • sack


    از بین بردن

  • spoil


    کرم رنگ


  • خاموش کردن

  • decimate


    هسته ای

  • extinguish


    غارت کردن

  • nuke


    pulveriseUK

  • plunder


    پودر کردن ایالات متحده

  • pulveriseUK


    بلا

  • pulverizeUS


    خرد کردن

  • ransack


    درهم کوبیدن

  • scourge


    زباله ها

  • shatter


    vaporiseUK

  • smash


    تبخیر ایالات متحده

  • trash


    صاف کردن

  • vaporiseUK


    غارت

  • vaporizeUS


  • wrack


  • despoil


  • flatten


  • pillage


antonyms - متضاد

  • ساختن


  • ایستاده

  • erect


    بالا بردن


  • عقب

  • rear


    ايجاد كردن


  • غنی سازی

  • enrich


    نگهبان


  • کمک


  • بهتر کردن


  • حفظ


  • محافظت


  • قرار دادن


  • صرفه جویی


  • برپایی


  • تعمیر

  • repair


    ثابت

  • fix


    بهبودی یافتن

  • aid


    بازگرداندن

  • mend


    کمک کند


  • بازسازی کنید


  • رشد

  • rebuild


    از دست دادن


  • تاسيس كردن

  • reconstruct


    بازسازی کند


  • بازسازی


  • خرس

  • renovate


    دادن

  • recondition


    ستایش



  • praise


لغت پیشنهادی

division

لغت پیشنهادی

storms

لغت پیشنهادی

aspic