giggle

base info - اطلاعات اولیه

giggle - خندیدن

verb - فعل

/ˈɡɪɡl/

UK :

/ˈɡɪɡl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [giggle] در گوگل
description - توضیح

  • خندیدن سریع، آرام و با صدای بلند، چون چیزی خنده دار است یا به این دلیل که عصبی یا خجالت زده هستید

  • a quick quiet high-sounding laugh


    خنده ای سریع، آرام و با صدای بلند

  • to laugh repeatedly in a quiet but uncontrolled way often at something silly or rude or when you are nervous


    خندیدن مکرر به روشی آرام اما کنترل نشده، اغلب به چیزهای احمقانه یا بی ادبانه یا زمانی که عصبی هستید

  • a nervous or silly laugh


    یک خنده عصبی یا احمقانه

  • an occasion when you can't stop giggling


    موقعیتی که نمی توانید از قهقهه زدن دست بردارید

  • something that is funny often when it involves laughing at someone else


    چیزی که خنده دار است، اغلب زمانی که شامل خندیدن به شخص دیگری است


  • به آرامی خندیدن، به ویژه به روشی عصبی، اغلب در مورد چیزی احمقانه

  • But Lesley-Jane certainly did, and she started to giggle.


    اما لسلی جین مطمئناً این کار را کرد و شروع به قهقهه زدن کرد.

  • Will the handsome minister save you? they giggled.


    آیا وزیر خوش تیپ شما را نجات می دهد؟ آنها قهقهه زدند

  • What are you two girls giggling about?


    شما دو دختر برای چی میخندید؟

  • And Maggie had giggled and had indeed been comforted.


    و مگی خندیده بود و واقعاً دلداری داده بود.

  • She giggled and pouted as he chatted to her.


    در حالی که او با او گپ می زد، نیشخندی زد و خرخر کرد.

  • Linda and Christina were giggling at some private joke.


    لیندا و کریستینا با یک شوخی خصوصی می‌خندیدند.

  • She giggled nervously and went bright pink.


    او عصبی قهقهه زد و صورتی روشن شد.

  • He was giggling with pleasure and could not get the words out at first.


    او از خوشحالی می خندید و در ابتدا نمی توانست کلمات را بیرون بیاورد.

example - مثال
  • The girls giggled at the joke.


    دخترها از این شوخی خندیدند.

  • They giggled nervously as they waited for their turn.


    آنها در حالی که منتظر نوبت خود بودند، عصبی می‌خندیدند.

  • She giggled with delight.


    او با لذت قهقهه زد.

  • The children giggled hysterically.


    بچه ها هیستریک می خندیدند.

  • They collapsed in a fit of giggling.


    آنها در حالت قهقهه فرو ریختند.

  • They giggled about their teacher's accident.


    آنها در مورد تصادف معلم خود می خندیدند.

  • We were giggling over some old photos.


    داشتیم روی چند عکس قدیمی می خندیدیم.

  • Stop that giggling in the back row!


    این قهقهه زدن در ردیف عقب را متوقف کنید!

  • There were a few nervous giggles from people in the audience.


    چند قهقه عصبی از طرف تماشاگران شنیده شد.

  • I tried to stifle a giggle.


    سعی کردم خنده ای را خفه کنم.

  • I got the giggles in the lecture.


    من در سخنرانی قهقهه زدم.

  • Just for a giggle, we hid his trousers while he was in the water.


    فقط برای یک خنده، شلوارش را در حالی که در آب بود پنهان کردیم.

  • We couldn’t stop giggling.


    نمی توانستیم جلوی خندیدن را بگیریم.

synonyms - مترادف
  • chuckle


    خندیدن

  • titter


    تیتر

  • chortle


    چرتله

  • snicker


    نیشخند

  • snigger


    دزدگیر


  • خنده

  • teehee


    تی هی

  • twitter


    توییتر

  • cackle


    غلغله کردن

  • guffaw


    گاف

  • boff


    بد

  • boffo


    بوفو

  • boffola


    بوفولا

  • cachinnation


    cachinnation

  • laughter


    ساده

  • simper


    تمسخر

  • sneer


    اسب خنده

  • horselaugh


    پوزخند زدن

  • smirk


    خنده نیمه سرکوب شده

  • tee-hee


    خنده شکمی

  • half-suppressed laugh


    هی هاو

  • belly laugh


    غرش

  • hee-haw


    گریه کن

  • roar


    کلاغ

  • shriek


    زوزه کشیدن

  • chuckling


    خرخر کردن

  • crow


    فریاد

  • howling


    غرغر کردن

  • snort



  • gurgle


antonyms - متضاد
  • sadness


    غمگینی

  • unhappiness


    ناراحتی

  • seriousness


    جدیت


  • تراژدی


  • کار کردن

لغت پیشنهادی

eleanor

لغت پیشنهادی

hyperactivity

لغت پیشنهادی

tight