trivia

base info - اطلاعات اولیه

trivia - چیزهای بی اهمیت

noun - اسم

/ˈtrɪviə/

UK :

/ˈtrɪviə/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [trivia] در گوگل
description - توضیح

  • حقایق دقیق در مورد تاریخ، ورزش، افراد مشهور و غیره

  • unimportant or useless details


    جزئیات بی اهمیت یا بی فایده


  • جزئیات یا اطلاعاتی که مهم نیستند

  • unimportant or little-known details or information


    جزئیات یا اطلاعات بی اهمیت یا کمتر شناخته شده

  • My memories are full of anecdotes and trivia, not stultified by rigid dogma.


    خاطرات من مملو از حکایات و چیزهای بی اهمیت است که با تعصبات سفت و سخت تسخیر نشده است.

  • It looked like a mock-up set in a middle-class soap opera, shining with domestic trivia, very clean.


    شبیه یک ماکت در یک سریال صابون طبقه متوسط ​​بود که با چیزهای بی اهمیت داخلی می درخشید، بسیار تمیز.

  • It will highlight 1,000 courses, some obscure, and delve into history trivia and tradition.


    این 1000 دوره آموزشی را برجسته می کند، برخی از آنها مبهم است و به تاریخ، چیزهای بی اهمیت و سنت می پردازد.

  • Have we become the Huxleyan mob irretrievably affixed to the tube and addicted to its terror and its trivia?


    آیا ما تبدیل به اوباش هاکسلیان شده‌ایم که به‌طور جبران‌ناپذیری به لوله چسبانده شده‌اند و به وحشت و چیزهای بی‌اهمیت آن معتاد شده‌اند؟

  • The magazine was full of trivia and gossip.


    مجله پر از حرف های بی اهمیت و شایعات بود.

  • News programs tend to focus on trivia at the expense of serious issues.


    برنامه های خبری تمایل دارند به بهای مسائل جدی بر موضوعات بی اهمیت تمرکز کنند.

  • I find that I can remember trivia such as old sports results, but I can't remember the things that I really need.


    متوجه می شوم که می توانم چیزهای بی اهمیتی مانند نتایج ورزشی قدیمی را به خاطر بسپارم، اما چیزهایی را که واقعاً به آنها نیاز دارم را به خاطر نمی آورم.

  • I had been dealing with trivia but this was different.


    من با چیزهای بی اهمیت سروکار داشتم اما این متفاوت بود.

example - مثال
  • We spent the whole evening discussing domestic trivia.


    ما تمام شب را صرف بحث در مورد چیزهای بی اهمیت داخلی کردیم.

  • a trivia quiz


    یک مسابقه چیزهای بی اهمیت

  • She has an encyclopedic knowledge of sports trivia.


    او دانش دایره‌المعارفی از چیزهای بی اهمیت ورزشی دارد.

  • The museum celebrates the trivia of everyday life.


    این موزه چیزهای بی اهمیت زندگی روزمره را جشن می گیرد.

  • This is a game for trivia buffs (= people interested in knowing little-known facts).


    این یک بازی برای علاقه مندان به چیزهای بی اهمیت (= افرادی که علاقه مند به دانستن حقایق کمتر شناخته شده هستند) است.

synonyms - مترادف
  • quiz


    مسابقه

  • Jeopardy


    خطر

  • quiz game


    بازی مسابقه

  • trivia game


    بازی چیزهای بی اهمیت

  • Trivial Pursuit


    پیگیری بی اهمیت


  • تعقیب

  • quiz show


    نمایش مسابقه

antonyms - متضاد
  • essentials


    ملزومات

  • nitty-gritty


    ریزدانه

  • basics


    اصول اولیه


  • هسته

  • fundamentals


    مبانی

  • generality


    عمومیت


  • اهمیت

  • rudiments


    مقدمات


  • وزن


  • میله های برنجی

  • brass tacks


    ذات

  • essence


    قلب


  • اصل مطلب

  • gist


    ماده


  • مغز

  • pith


    اساس


  • گوشت


  • پایه


  • اصول

  • kernel


    نوک

  • principles


    مشکل

  • nub


    عناصر

  • crux


    ریشه

  • elements


    نقطه

  • nucleus


    پایه ها

  • marrow





  • quintessence


  • foundations


لغت پیشنهادی

localized

لغت پیشنهادی

acrophobia

لغت پیشنهادی

instructors