chase

base info - اطلاعات اولیه

chase - تعقیب

verb - فعل

/tʃeɪs/

UK :

/tʃeɪs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [chase] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • My dog likes chasing rabbits.


    سگ من تعقیب خرگوش را دوست دارد.

  • The kids chased each other around the kitchen table.


    بچه ها دور میز آشپزخانه همدیگر را تعقیب کردند.

  • We were chased by a bull while crossing the field.


    هنگام عبور از زمین توسط یک گاو نر تعقیب شدیم.

  • He chased after the burglar but couldn't catch him.


    او سارق را تعقیب کرد اما نتوانست او را بگیرد.

  • Chase the cat out—we don't want her in the kitchen.


    گربه را بدرقه کن - ما او را در آشپزخانه نمی خواهیم.

  • This particular fish chases off any other fish that enters its territory.


    این ماهی خاص هر ماهی دیگری را که وارد قلمرو خود می شود تعقیب می کند.

  • Too many people are chasing too few jobs nowadays.


    امروزه افراد بسیار زیادی به دنبال مشاغل بسیار کمی هستند.

  • The team is chasing its first win in five games.


    این تیم به دنبال اولین برد خود در پنج بازی است.

  • Kevin's been chasing after Joan for months.


    کوین ماه هاست که دنبال جوآن می گردد.

  • Girls are always chasing him.


    دخترها همیشه او را تعقیب می کنند.

  • I need to chase him about organizing the meeting.


    من باید او را برای سازماندهی جلسه تعقیب کنم.

  • I've been chasing around town all morning looking for a present for Sharon.


    من تمام صبح در شهر دنبال هدیه ای برای شارون گشتم.

  • chased silver


    نقره را تعقیب کرد

  • The boys were chasing each other around the yard.


    پسرها همدیگر را در حیاط تعقیب می کردند.

  • They chased after the burglar but didn't catch him.


    آنها سارق را تعقیب کردند اما او را نگرفتند.

  • The police car was going so fast it must have been chasing someone.


    ماشین پلیس خیلی سریع می رفت، حتماً داشت کسی را تعقیب می کرد.

  • She was chasing (after) a man who had snatched her bag.


    او مردی را تعقیب می کرد که کیفش را ربوده بود.

  • She couldn't study with the children chasing around the house.


    او نمی توانست با بچه هایی که در خانه تعقیب می کردند درس بخواند.

  • It's depressing how many people there are chasing so few jobs.


    افسرده است که چه تعداد از مردم به دنبال مشاغل کمی هستند.

  • After years of chasing her dreams, she finally got a part in a film.


    او پس از سال ها تعقیب رویاهای خود، سرانجام در یک فیلم نقش آفرینی کرد.

  • She's always chasing (after) men.


    او همیشه در تعقیب مردان است.

  • He used to chase the children away from his apple trees.


    او بچه ها را از درختان سیب خود بدرقه می کرد.

  • She's always chasing cats out of the garden to protect her precious birds.


    او همیشه گربه‌ها را از باغ بیرون می‌کشد تا از پرندگان ارزشمندش محافظت کند.

  • a tedious movie with endless car/police chases


    فیلمی خسته کننده با تعقیب و گریز بی پایان ماشین/پلیس

  • The dog chased squirrels in the park.


    سگ در پارک سنجاب ها را تعقیب کرد.

  • She is chasing her fourth championship title.


    او به دنبال چهارمین عنوان قهرمانی خود است.

  • I was finally able to chase down that address I was looking for.


    بالاخره توانستم آدرسی را که به دنبالش بودم تعقیب کنم.

  • She’s always chasing rabbits out of her garden but they keep coming back.


    او همیشه در حال تعقیب خرگوش ها از باغ خود است، اما آنها همچنان برمی گردند.

  • The dog got tired and gave up the chase.


    سگ خسته شد و از تعقیب دست کشید.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • راهنما


  • رهبری


  • خلبان


  • در رفتن

  • neglect


    بی توجهی

  • retard


    عقب مانده

  • retreat


    عقب نشینی


  • فرار کن


  • فرار از


  • چشم پوشی


  • ترک کردن


  • رها کردن

  • let


    اجازه دهید


  • از تعقیب دست بکش


  • از دست دادن


  • نادیده گرفتن


  • عبور کن


  • عجله کن

  • hasten


    سرعت


  • پیشرفت


  • کوتاه کردن

  • shorten


    تمام کردن


  • نوک پا

  • tiptoe


    رو به جلو


  • برو

  • go


    هجوم بردن


  • فشار دادن


  • متوقف کردن


  • کامل


  • hurry


لغت پیشنهادی

slimming

لغت پیشنهادی

provinces

لغت پیشنهادی

babysit