arduous
arduous - سخت
adjective - صفت
UK :
US :
مستلزم قدرت و تلاش زیاد
دشوار است، نیاز به تلاش و انرژی زیادی دارد
دشوار و خسته کننده است، یا نیاز به تلاش زیادی دارد
The original reason for early retirement was that most military jobs in days gone by were physically arduous.
دلیل اصلی بازنشستگی پیش از موعد این بود که بیشتر مشاغل نظامی در روزهای گذشته از نظر جسمی سخت بودند.
در آن روزها سفرهای طولانی مدت کند و دشوار بود.
نیوگی کار پلیس برای اخاذی و ارعاب را دشوارتر کرده بود.
زندگی دهقانان توسط چرخه سخت و بی پایان محصولاتشان دیکته می شود.
همه ثبت خاطرات سخت است و این نیز از این قاعده مستثنی نبود.
کوربت امروز به صعود سخت خود به بالای بلندترین قله پارک ادامه خواهد داد.
عصا برای تعادل در آب و در کلاس های سخت خوب است.
Ralph read an arduous process.
رالف خواندن، یک فرآیند دشوار.
یک سفر سخت در میان کوه ها
یک سفر دشوار در سراسر آند
کار سختی بود
It was physically arduous work.
از نظر فیزیکی کار سختی بود.
راه بازگشت به ثبات سیاسی طولانی و دشوار است.
an arduous task/process
یک کار/فرآیند سخت
an arduous climb/task/journey
یک صعود / کار / سفر دشوار
آن روزها سفر به غرب سفری سخت بود.
دشوار
سخت
سنگین
taxing
مالیات دادن
سخت است
formidable
مهیب
laborious
پر زحمت
onerous
طاقت فرسا
strenuous
تلاش کردن
trying
مطالبه گر
burdensome
خسته کننده انگلستان
demanding
خسته کننده
exhausting
سربالایی
gruellingUK
چالش برانگیز
tiring
سختگیرانه
uphill
تنبیه کردن
challenging
شدید
exacting
سفت
fatiguing
کمر شکن
punishing
قاتل
دردناک
stiff
بی امان
toilsome
قوی
back-breaking
خسته کننده آمریکا
murderous
relentless
rigorous
vigorous
backbreaking
gruelingUS
آسان
effortless
بدون دردسر
ساده
straightforward
سرراست
uncomplicated
بدون عارضه
undemanding
بی تقاضا
unproblematic
بدون مشکل
سبک
mindless
بی فکر
painless
بدون درد
پایه ای
inconsiderable
غیر قابل ملاحظه
facile
ارزان
صاف
ناچیز
trivial
ابتدایی
صرف
بدون تقاضا
nondemanding
اندک
مزاحم
untroublesome
قابل دستیابی
attainable
مقدار کمی
paltry
خفیف
زبردست
mild
پیک نیک
wieldy
نرم
picnic
غیر درگیر
نسیم
uninvolved
جلگه
breezy
plain
