blatant
blatant - آشکار
adjective - صفت
UK :
US :
something bad that is blatant is very clear and easy to see but the person responsible for it does not seem embarrassed or ashamed
چیز بدی که آشکار است بسیار واضح است و به راحتی قابل مشاهده است، اما مسئول آن به نظر خجالت نمیکشد یا شرمنده است.
بسیار بدیهی و عمدی، در حالی که این چیز بدی است
(از یک عمل) آشکار یا عمدی، و بدون نگرانی در مورد آنچه دیگران فکر می کنند انجام شده است
اینکه آیا این گفته درست است یا نه قابل بحث است، اما مطمئناً بسیار آشکار بود.
اما یک چیز خطرناک نیز در آن وجود دارد.
امتناع شرکت از استخدام او یک اقدام تبعیض آمیز آشکار بود.
بی توجهی آشکار به امنیت عمومی
یک دروغ آشکار
با این حال، تغییرات تکنولوژیک کمتر آشکار، موذیانه تر، تدریجی تر و موثرتر است.
بدون هویت برند، قدرت آشکار تصاویر تبلیغاتی آشکار می شود.
هیچ کس انتظار نداشت که جکسون در چنین احیای آشکار جنگ سرد موفق شود.
We are asked to love and question and take care of our bodies; blatant self-destruction has no place here.
از ما خواسته می شود که بدن خود را دوست داشته باشیم و از آنها سؤال کنیم و از آنها مراقبت کنیم. خود ویرانگری آشکار اینجا جایی ندارد.
The bad news is that publishers are succumbing more and more often to the most blatant sort of greed.
خبر بد این است که ناشران بیشتر و بیشتر در برابر آشکارترین نوع حرص و آز تسلیم می شوند.
اما پر کردن آرا به حدی آشکار بود که حتی وزارت کار نیز برای انجام کاری برانگیخته شد.
تلاش آشکار برای خرید آرا
این یک دروغ آشکار بود.
یک دروغ آشکار
کل این قسمت تلاشی آشکار برای به دست آوردن تبلیغات بود.
رفتار او نشان از عدم احترام آشکار داشت.
این یک تصمیم آشکارا ناعادلانه بود.
flagrant
آشکار
واضح
باز کن
patent
ثبت اختراع
barefaced
برهنه شد
bold
پررنگ
unconcealed
پنهان
undisguised
بدون مبدل
glaring
خیره کننده
manifest
قابل توجه
overt
شفاف
conspicuous
مشهود
transparent
غیر قابل اشتباه
evident
روشن
unmistakable
برهنه
قابل لمس
بدون مو
palpable
تلفظ شده
noticeable
سرراست
bald
ترتیب
pronounced
فاحش
straightforward
قابل توجه، برجسته، موثر
arrant
ناخالص
egregious
کاملا
striking
رتبه
gross
برجسته
outright
خالص، ناب
غیر قابل انکار
sheer
undeniable
inconspicuous
نامحسوس
subtle
قابل قبول
agreeable
با فرهنگ
cultured
بلند مرتبه
dignified
پنهان شده است
hidden
ساکت
تصفیه شده
refined
نرم
خوش سلیقه
tasteful
غیر قابل توجه
unnoticeable
محجوب
unobtrusive
خوش اخلاق
well-mannered
دزدکی
concealed
اخلاقی
furtive
راز
بی صدا
بدون تلفظ
کشت شده است
unpronounced
پیچیده
cultivated
یاد گرفت
تحصیل کرده
learned
دانشمند
educated
civilisedUK
erudite
متمدن ایالات متحده
civilisedUK
جلا داده شده
civilizedUS
علمی
polished
آگاه
scholarly
پر فکر
knowledgeable
ظریف
elegant
