reproach
reproach - سرزنش
noun - اسم
UK :
US :
انتقاد، سرزنش یا عدم تایید
اظهاراتی که بیانگر انتقاد، سرزنش یا عدم تایید است
سرزنش یا انتقاد کردن از کسی به نحوی که نشان دهد از کاری که انجام داده ناامید شده اید
انتقاد از کسی، به خصوص به خاطر عدم موفقیت یا انجام ندادن آنچه مورد انتظار است
something that you say or do to criticize someone especially for not being successful or for not doing what is expected
چیزی که برای انتقاد از کسی میگویید یا انجام میدهید، مخصوصاً به خاطر عدم موفقیت یا انجام ندادن آنچه انتظار میرود
انتقاد کردن یا ایراد گرفتن از کسی
The white stubble on his fleshless jaw was a reproach to my twenty-four years and suddenly I felt an inadequate city-bred softie.
کلش سفید روی آروارهی بیگوشت او برای بیست و چهار سالگی من سرزنش بود و ناگهان احساس کردم نرمی نامناسبی که در شهر تولید شده بود.
انگیزهها بسیار سرزنشکننده بود، زیرا هر سال مبلغ زیادی برای خیریههای شایسته جمعآوری میشد.
خود نوح هم مایه سرزنش است، درست است.
باشگاه فارغ التحصیلان معمولاً از شهرتی فراتر از سرزنش برخوردار است.
او رگه های پولادینی داشت اما اخلاق و ظلم هایش قابل سرزنش نبود.
من گفته ام که ریگان به ندرت مورد خشم یا سرزنش قرار می گرفت.
فرناندز استدلال کرد که سرزنش ها خشن و ناعادلانه بودند.
او بی گناه بود و می خواست خود را از سرزنش پاک کند.
بایزید نیز به تنهایی مورد سرزنش قرار نگرفت.
صدایش پر از سرزنش بود.
رفتار ناخدا خارج از سرزنش است (= آنقدر خوب که نمی توانی از آن انتقاد کنی).
به سرزنش های تلخ همسرش گوش داد.
اعمال او باعث سرزنش او شد.
چنین شرایط زندگی مایه سرزنش جامعه ماست.
پولس این را سرزنش برای خود می دانست.
با سرزنش به او نگاه کرد.
رفتار او همیشه غیر قابل سرزنش بوده است.
او هرگز یک کلمه سرزنش کننده به زبان نیاورده بود.
سرزنش ملایمی در لحنش بود.
هیچ سرزنشی در مورد عدم حضور او وجود نداشت.
مادرش او را سرزنش کرد که چرا تمام شامش را نخورده است.
شما چیزی برای سرزنش/سرزنش ندارید.
نگاه سرزنش آمیزی در چهره او باعث شد که او احساس گناه کند.
Your reproaches are useless - what's done is done.
سرزنش های شما بی فایده است - آنچه انجام شده انجام شده است.
او همچنان خود را به خاطر تصادف سرزنش می کند.
censure
انتقاد
rebuke
rebuke
reprimand
توبیخ
reproof
پند
admonition
سرزنش کردن
scolding
سخنرانی
lecture
تذکر
admonishment
رد
disapproval
شرم
reproval
محکوم کردن
shame
محکومیت
castigation
بی اعتبار کردن
condemnation
بدنام کردن
عدم تایید
discredit
ناسزا
disrepute
اودیوم
lambasting
رپ
disapprobation
تظاهرات
obloquy
سو استفاده کردن
odium
فرش
rap
ترکیب
remonstration
تحقیر
upbraiding
گوش شنوا
پاکسازی
carpeting
commination
contempt
denunciation
earful
excoriation
commendation
ستایش
honorUS
افتخار ایالات متحده
honourUK
HonourUK
citation
نقل قول
اعتبار
endorsement
تایید
esteem
احترام
indorsement
تاییدیه
praise
توجه
تصویب
تعریف و تمجید
compliment
تبرئه
exoneration
چاپلوسی
flattery
غرور
تحریم
تحسین
قدردانی
admiration
موافقت رسمی
acclaim
به رسمیت شناختن
appreciation
ادای احترام
approbation
favourUK
برآورد کردن
homage
طرفدار ایالات متحده
laudation
تمجید
favourUK
estimation
favorUS
veneration
reverence
adulation
extolment
