avow

base info - اطلاعات اولیه

avow - قول

verb - فعل

/əˈvaʊ/

UK :

/əˈvaʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [avow] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • An aide avowed that the president had known nothing of the deals.


    یکی از دستیاران اعتراف کرد که رئیس جمهور از این قراردادها چیزی نمی دانست.

  • He avowed that he regretted what he had done.


    او اعتراف کرد که از کاری که کرده است پشیمان است.

  • It is a society in which homosexuality is rarely avowed.


    این جامعه ای است که در آن همجنس گرایی به ندرت اعلام می شود.

synonyms - مترادف

  • اعلام


  • ادعا کردن

  • affirm


    تایید کردن


  • حفظ

  • aver


    معدل


  • حالت


  • مطالبه

  • profess


    حرفه ای

  • contend


    مبارزه کردن

  • avouch


    رای دادن

  • attest


    گواهی

  • proclaim


    سوگند

  • allege


    اصرار کنید

  • asseverate


    ضمانت


  • حکم


  • مدعی


  • نذر

  • warrant


    اعتراض

  • purport


    خلع کردن

  • vow


    خود


  • دراز کشیدن

  • depose


    قلب متقاطع

  • own


    بالا و پایین قسم بخور


  • سوگند به کتاب مقدس


  • تلفظ کنید


  • جر و بحث

  • swear on bible


    گواهی دادن

  • pronounce





antonyms - متضاد

  • انکار

  • gainsay


    به دست آوردن

  • censure


    انتقاد

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن

  • condemn


    محکوم کردن

  • contradict


    تناقض دارند

  • disavow


    انکار کردن

  • disclaim


    سلب مسئولیت

  • disown


    اختلاف نظر


  • مخالفت

  • dissent


    پنهان شدن


  • چشم پوشی


  • رد کردن


  • صرف نظر کردن


  • وتو

  • renounce


    مخالفت کنند

  • repudiate


    چالش

  • veto


    مسابقه

  • disaffirm


    پیشخوان

  • refute


    مناقشه


  • پاک کردن


  • نفی کردن


  • منفی

  • disprove


    بی اعتبار کردن


  • controvert


  • rebut


  • debunk


  • negate



  • discredit


لغت پیشنهادی

aliases

لغت پیشنهادی

massachusetts

لغت پیشنهادی

generally